آنچه از دوران حاکمیت محمدطاهرخان بر بویراحمد ضبط شده و بر اساس منابع مکتوب –نظیر فارسنامه- و روایات شفاهی مندرج گشته، سه رخداد مهم است که درباره دومی اشعاری موجود است. نخست اینکه در سال ۱۲۱۷ق یا ۱۲۱۸ق به دست «صادق خان آقای قاجار» حاکم «ایالت کهگیلویه و بهبهان» کور شد.
میرزا حسن فسایی که شرح مختصر حادثه را آورده، معتقد است: «صادق خان آقا، بی اذن اولیای دولت قاهره» در دهدشت کهگیلویه افرادی چون «میرزا سلطان محمد خان والی و میرزا اسمعیل خان برادرش و محمد طاهر خان، کلانتر طایفه بویراحمد و شریف خان، کلانتر باوی را از حلیه بصر عاری نمود» و هنگامی که «این عمل ناشایسته» به اطلاع فتحعلی شاه رسید، او را «از ایالت کوه گیلویه معزول فرمود و مواجب و رسوم او را قطع نمود»» (فسایی، ۱۳۷۸: ۱۴۷۶/۲ )
حادثه مؤثر دیگری که در دوره محمدطاهر خان بویراحمدی رخ داد، جنگ بویراحمدی ها با ایل مقتدر «نویی» و شکست دادن آنها بود. به نظر می رسد، پس از این پیروزی، اتحادیه بویراحمد جان تازه گرفت و برتری خود را در منطقه نمایان ساخت.
در نبرد نویی ها و بویراحمدی ها، اسب معروف «محمدشفیع خان نویی» از جمله غنایمی بود که نصیب بویراحمدی ها شد و خان بویراحمد –محمدطاهر خان- به عمد آن را برای سواری برگزید. در این باره بیت مشهوری در یادها مانده که شاعر ناشناس آن چنین ابراز عقیده نموده است:
«او خُیانَه بنگریت وا خُوشُ و کارِشْ اسب سِهْ مَحْشَفی خان، کوری سِوارش»
Ou xoyana bengarit va xos o kares / aspe seh masafi xan, kuri sevares
( خداوندگار را بنگرید و کارش اسب سیاه محمدشفیع خان، کوری سوارش)
منظور شاعر از «کور» محمدطاهر خان بویراحمدی است که به دست حاکم قاجاری کور شده بود و در عین نابینایی، هدایت و رهبری بویراحمدی ها را در جنگ بر عهده گرفته و پس از پیروزی اسب محمد شفیع خان را سوار شده بود. به زعم شاعر، این نکته از بدایع کار خداوند بود، که قوم قدرتمندی نظیر نویی در مصاف بویراحمد هزیمت یافت.
سومین واقعه زمان محمدطاهر خان، تقسیم مناطق بویراحمد میان فرزندان خویش بود. مؤلف فارسنامه در این باره می نویسد: «… آنچه را از بلاد شاپور [دهدشت و پیرامون آن] در تصاحب داشت به علی محمد خان پسر بزرگتر خود واگذاشت و به این اندازه از تیره های بویراحمد، ضمیمه این محال نمود و آنچه را از ناحیه تل خسروی و ناحیه رون متصرف بود به عبدالله خان و خداکرم خان پسران کوچکتر خود سپرد و به این اندازه از تیره های بویراحمد ضمیمه نمود» (فسایی، ۱۳۷۸: ۱۴۸۲/ ۲).
محمدطاهر خان به فرزندان نصیحت و «شرط» نموده بود ،که هیچ کدام از آنها، در ملک دیگری « مداخله ننمایند». از آن به بعد، «ابواب جمعی علی محمد خان» که در حوزه گرمسیر بود، «بویراحمد گرمسیری» خوانده شد، و در «متصرفی عبدالله خان و خداکرم خان را بویراحمد سرحدی» یا سردسیری، خطاب کردند (همانجا).
۲-۸- خداکرم خان بویراحمدی و حوادث زمان او
خداکرم خان بویراحمدی پسر محمدطاهرخان، از مشهورترین حاکمان محلی جنوب در عهد قاجار بود. دوران طولانی حاکمیت وی که از ۱۲۶۰ ق شروع و تا زمان قتلش در محرم ۱۳۰۸ ق تداوم یافت ، پر از حادثه و بحران بود . در این نیم قرن ، وقایعی رخ داده که برخی از آنها در منابع اصلی عصر قاجار و اشعار محلیان آمده است:
۱ - کشته شدن برادرش عبدالله خان به دست نیروهای مشترک دولتی و محلی و تلاش برای انتقامگیری از قاتلان وی.
۲ –گرد کردن طوایف و تیره های بویراحمد که پس از قتل عبداله خان پراکنده و متواری شده بودند.
۳- کشتن خوانین باوی به انتقام قتل عبدالله خان برادرش.
۴ –جمع آوری نیرویی عظیم و حمله به بختیاری و هزیمت و غارت بخشی از بختیاری ها.
۵ – رقابت ها و کشمکش های قومی و طایفه ای از جمله با دشمن زیاری ها .
۶ –اختلافات و درگیری های خانوادگی ، خاصه با فرزندان و قتل عام یکدیگر .
۷ – روابط مناسب و مطمئن با برخی حاکمان فارس ، به ویژه معتمدالدوله فرهاد میرزا و پسرش احتشام الدوله سلطان اویس میرزا .
۸ – تسلیم نمودن شیخ مذکور خان حاکم کنگان و گله دار ، با چرب زبانی و سخن وری و کمک به حکومت فارس (برای تفصیل وقایع مزبور رجوع شود : تقوی مقدم : ۱۳۷۷ : ۱۹۵-۱۴۳) .
داستان طویل حیات سیاسی – اجتماعی وی در این مختصر نمی گنجد و تنها به بخش هایی که در اشعار محلی آمده اشاره می شود. خداکرم خان شخصیتی چند وجهی بود. وی علاوه بر شم سیاسی و شیوه سخنوری و نفوذ در نزد سیاست مداران مرکز نشین ، جنگجویی شجاع و بی باک و شاعری شهیر و طنزگو بود . اشعار وی ، قسمت مهمی از ادبیات بویراحمد و اقوامهمجوار – نظیر بختیاری ، ممسنی و ایلات کهگیلویه – را تشکیل و تحت تاثیر قرار داده است . اشعار «یاریار» یا ابیات خداکرم خانی ، از پرنفوذترین و مؤثرترین سروده های عامه پسند و دلنشین لر بزرگ است . بخشی از حوادث زندگی خداکرم خان و فرزندان در اشعار او انعکاس یافته و در اذهان عموم باقی مانده است .
باری ، او که به گفته مؤلف سفرنامه ممسنی «جوان قابل و زبان فهمی» بود ، در سال ۱۲۶۰ ق از مامور حکومت قاجار – میرزا فتاح گرمرودی – «کاغذ و آدم گرفته به جهت جمع آوری و استمالت» بویراحمدی های پراکنده و زخم دیده تلاش نموده است (گرمرودی، ۱۳۷۰:۱۴۹). با همت عالی او بود که خیلی زود «یکصد و پنجاه خانوار [بویراحمدی را] از میان قشقایی و ممسنی [گرد] آورده، روانه ساخت » (همانجا)
هزیمت و پراکندگی بویراحمدی ها، پس از مجروح و مقتول شدن عبدالله خان برادر خداکرم خان بود ،که در آن زمان خان مقتدری محسوب می شد. حاکم وقت کهگیلویه و بهبهان– شکرالله خان نوری – با نیروی نظامی دولت و چریک های محلی از ایلباوی (= بابویی)، به جنگ عبدالله خان رفتند و موجب مرگ او شدند. گرمرودی داستان درگیری را اینگونه روایت می کند که : « عبدالله خان … از راه خیرگی چند وقتی از اطاعت مرحوم شکرالله خان [نوری] بیرون رفته ، در تقدیم خدمت کوتاهی و غفلت می نماید » . شکرالله خان نیز «جمعیت بسیاری از سرباز و غلام و توپچی و توپخانه فرستاده دو دفعه با او جنگ کرده ، طایفه او را به کلی غارت نموده » و « در دفعه آخر عبدالله خان را زخمدار دستگیر و گرفتار کرده به بهبهان آورده اند و … به همان زخم فوت شده است » (همانجا ).
احتمالاً قاتل یا محرک قتل عبدالله خان از باوی ها بود، که خداکرم خان در صدد انتقام از آنها برآمد . سرانجام با ترفند و نیرنگ ، با خوانین باوی تعهدنامه ظاهری و زبانی بست و در فرصت مناسب آنان را کشت . این واقعه در سال ۱۲۷۳ ق یعنی حدود ۱۳ سال پس از قتل برادر خداکرم خان رخ داد . بنا به نوشته فسایی، « خداکرم خان بویراحمدی … به اجازه دیوانیان حیلتی برانگیخت و به ظاهر با الله کرم خان باوی ، طرح دوستی بریخت و در آمد و شد را که سالها بسته داشتند، باز نمودند و … به عزم بهبهان حرکت نمودند و در میانه راه که سواره می رفتند و الله کرم خان بی خبر بود، چهار نفر از طایفه بویراحمد از پشت سر آمده ، الله کرم خان و محمدعلی خان پسر او را به گلوله تفنگ بکشتند … » (فسایی، ۱۳۷۸: ۱۴۸۰/۲ ).
روایت شفاهی محلیان تا حدودی متفاوت است. ظاهراً خداکرم خان برای مقابله با بختیاری ها و ممانعت از وصول مالیات به دست آنها ، خوانین باوی و کهگیلویه را به وحدت و مشورت فرا می خواند . واسطه میان او و خوانین باوی کدخدای میرزاها به نام میرزا محمدحسین بود که با قید قسم طرفین را بر دوستی و کنار گذاشتن کینه های قبلی متعهد می نماید . با این کار ، اعتماد باوی ها جلب و همراه یکدیگر به سمت بهبهان عازم می گردند ( کیاوند، ۱۳۶۸: ۷۲-۷۰) . در خیرآباد گچساران – ۲۵ کیلومتری بهبهان – طبق برنامه ریزی پیشین، خداکرم خان شعر معهودی را می خواند و کشتار خان باوی و پسرش آغاز می شود . او می گوید :
« تَش بِگِرِه رو خِیرآبای چه بَد گیاره کی دییِی وَ تاوِسُون تِگِرس بَواره »
Tas begere ru xeyrabay, ce bay geyare / ky diye va tavesun tegers bevare
( آتش بگیرد رود خیرآباد ، چه بد گدار است کی دیده اید در تابستان تگرگ ببارد ) .
این بیت به چند صورت دیگر نیز نقل و ضبط شده است ( رجوع شود : کیاوند ، ۱۳۶۸: ۷۱/غفاری ، ۱۴۹:۱۳۷۸) . البته مضمون همه یکی است و بیانگر برنامه و توطئه قبلی و تحریک عوامل موظف و مامور قتل خوانین باوی است . بنابر مشهور ، نخستین کس که از تعریض بیت خداکرم خان کشتن خان باوی را دریافت و شلیک کرد ، «علی کاظم» نامی از طایفه تامرادی بود که اطلاع قبلی نداشت و در شوربویراحمدی ها نبود (غفاری ، ۱۴۹:۱۳۷۸). شعر دیگری که در همین رابطه سروده شده ، تعهد و قسم خداکرم خان و نیز واسطه گری میرزا محمدحسین را زیر سوال می برد و بی اعتباری و بی اهمیت نمودن چنین اموری را متذکر می گردد .
«چِه قَسَم ، چِه نُون جُو ، چِه بَختِ میرزا کی دییِ قَصابَ بِکِشِه یه جا دو ورزا»
če qasam, če nun-e jow, če baxte mirza / ki diye qasab bekese ya ja do varza
(چه قسم ، چه نان جو ، چه تعهد میرزا / کی دیده اید قصاب بکشد یکجا دو ورزا).
آن گونه که منابع معتبری چون فارسنامه و وقایع اتفاقیه گزارش می دهند ، از ۱۲۸۹ ق تا ۱۳۰۸ ق - که سرانجام خداکرم خان به دست دو تن از فرزندانش کشته شد – بازی قدرت و سیاست میان آنان دوام داشت . در این قمار قدرت ، تعداد زیادی قربانی شدند و خسارات فراوانی متحمل گردیدند. به گفته مؤلف فارسنامه « در سال ۱۲۸۹ محمدحسین خان و ولی خان پسران خداکرم بر پدر خود شوریده ، او را آواره بلاد و محتاج عباد نمودند » (فسایی ، ۱۳۷۸ : ۱۴۸۳/۲).اما ، این رویارویی در نتیجه تحریک عوامل محلی و کشوری رخ داد (رجوع شود : تقوی مقدم ۱۳۸۷ : ۱۶۸-۱۶۴) .
خداکرم خان شاعر ، خود در بیتی به جمعی از عوامل محلی اشاره دارد :
«یه محباقر ، سه محمسین ، یه رهسم فسای کردن ، بزمم زیین برهم» (همان : ۱۶۵)
Ya mahbaqer, se mahmaseyn, ya rohsam / fasay kerden, bazmema zeyyen bar ham
(یک محمدباقر ، سه محمدحسین و یک رستم / فساد کردند و بزمم را زدند بر هم) .
کی محمدباقر ، برادر زن خداکرم خان و دایی محمدحسین خان پسر او بود . سه محمدحسین عبارت بودند از : ۱ –محمدحسین خان پسرخداکرم خان ۲ – کی محمدحسین طاس احمدی – کدخدای طایفه طاس احمدی بویراحمد – ۳ –میرزا محمدحسین ، کدخدای طایفه میرزا .
منظور از رستم ، نیز رستم خان دشمن زیاری است که ، دختر خداکرم خان را به زنی گرفته، اما با خدا کرم خان اختلاف پیدا کرده بود (همانجا) . تا آنجایی که منابع گزارش می دهند ، از میان پنج تن مذکور ، دست کم سه تن جان خود را بر سر این کشمکش باختند . کی محمدباقر در جنگی بین طرفداران خداکرم خان و حامیان محمدحسین خان کشته شد ، سرش را بریدند و جسدش را آتش زدند . اندکی بعد سر او را در نوگک ممسنی به گچ گرفتند و در معرض عموم گذاشتند (طاهری ، ۱۳۸۸ : ۲۰۳-۲۰۲ ).
محمدحسین خان فرزند خداکرم ، در سال ۱۲۹۷ ق که ظاهراً میان آنها صلح صوری و موقتی رخ داده بود ، در منطقه خشت به توطئه حاکمان فارس – خاصه احتشام الدوله و معتمدالدوله – کشته شد ، که داستان آن خواهد آمد .
کی محمدحسین کدخدای طایفه تاس احمدی ها نیز به دستور احتشام الدوله – حاکم کهگیلویه و بهبهان –دستگیر و با شکنجه از بین رفت. کیاوند می نویسد : « در دهانش آب جوش می ریزند [و] پشت گردنش می زنند تا دندان هایش بریزد . آنگاه گردنش را می زنند و جسدش را به درختی می بندند و دم توپ میدهند» (کیاوند، ۱۳۶۸ : ۷۹) .
علاوه بر مردان، زنان نیز از عوامل عمق دهنده و تشدید کننده اختلاف فریقین بود. خداکرم خان چهار زن رسمی داشت که از هرکدام فرزندانی متولد شده بود. در میان آنان، «بی بی شاهی» دختر «خانعلی خان رستم» سوگلی اوگردید و تلاش نمود یکی از پسران خود را جانشین پدر نماید (تقوی مقدم، ۱۳۷۷: ۱۶۸-۱۶۷).
فرزندان بزرگتر خداکرم خان –خاصه محمدحسین خان- از زنی ازطایفه تامرادی بود و با تکیه بر قدرت آنها سعی داشت بر مسند پدر بنشیند. بی بی شاهی به هیچ روی برای فرو نشاندن آتش تفرقه کوتاه نمی آمد. وی، محمدحسین خان را که در صورت –یا زیر گلو- نوعی «پیسی» (=برص) داشت، با تحقیر و استهزا «لازی» می خواند و این بیت را در منظر عموم قرائت می کرد:
«نُونی کِه اِیخُمْ بِیُم وَ لازی اِی یِمِش و تازی»
Noni ke ixom beyom va lazi iyemes va tazi
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره حوادث تاریخی بویراحمد در دوره های قاجار و پهلوی و بازتاب ...