و بعلاوه برای تفسیر بعضی از آیات از احادیث نبوی استفاده می شود که به این نوع تفسیر، تفسیر به روایات می گویند همانطور که الدر المنثور و سیوطی اینطور است و در بعضی آیات نیز مشاهده می شود که در هنگام نزول آن اتفاقاتی افتاده که اطلاع از این حوادث می توان در فهم آیه کمک کند و این حوادث را از طریق روایات می توان بدست آورد.
اهل سنت در تفاسیر خود از شأن نزول استفاده می کنند مثلاً الایجی در کتاب المواقف در باب فضیلت ابوبکر به این آیه استفاده می کند «و اهل تقوی از آن آتش دوری جستند * که آنها مال خود را به فقیران اسلام بوجه زکات اعطاء کردند». [۲۴۸]
بعد می گوید اکثر مفسرین می گویند: اعتماد علماء بر اینستکه این آیه در مورد ابوبکر نازل شده .[۲۴۹]
و تفتازانی در بیان افضلیت ابوبکر از قرآن به این آیه تمسک می کند و می گوید : جمهور نظرشان اینستکه آیه در مورد ابوبکر نازل شده.[۲۵۰]
به خوبی روشن است این استدلال ایجی و تفتازانی زمانی تمام است که سبب نزول را قبول داشته باشند، در نتیجه می توان در آیه ی مورد بحث از روایت برای تعیین مورد آن استفاده کرد] .[۲۵۱]
۲٫ «ولی در لغت اسم کلمه وَلایت( به فتح ) است و معنای آن محبّت نصرت است »
القفاری در کتاب اصول مذهب شیعه بالحنی بی ادبانه و تحقیر آمیز خطاب به شیعه می گوید برای کلمه ولایت دو نقل و دو لفظ وجود دارد، به فتح واو و به کسر آن معنای ولایت به فتح محبّت و نصرت می شود و ضد آنهم عداوت است واسمی که از آن مشتق می شود : «ولی » است در حالیکه در لفظ ولایت( به کسر ) اسمی که از آن مشتق می شود «والی » و «متولی » است و در این حدیث هم تعبیر از «ولیکم » شده پس مراد از ولایت معنای محبّت است.
در مقدمه باید گفت که ولایت از اشتقاقات کلمه «ولی » به سکو ن لام به معنی قرب و نزدیکی خاص است که از لوازم آن تصرف و تسلط است واز آن «والی » و «مولی » و «ولاء » و ولایت به فتح و به کسر واو مشتق می شود.
این اشتقاقات هر کدام مصداق خاص دارند لکن همگی آنها معنای عام ولایت را دارند و این معنای عام هم بر محبّت و هم ناصر و هم حاکم قابل انطباق است، زیرا در تمامی اینها اولویت در تصرف وجود دارد، و در حاکم اولویت تصرف در امور کسی که بر او سرپرستی دارد، حال بعد از این مقدمه بر می گردیم به کلام القفاری او می گوید «ولی» به معنی محب و ناصر است زیرا اسم لفظ ولایت( به فتح ) است واگر قرار بود مراد از این لفظ ولایت( به کسر ) باشد باید اسم آن «والیکم » و «متولیکم » می آمد .
نقد اول :
فرق بین «مولی » و «والی » و «متوالی» به این جهت که اولی اسم کلمه ولایت( به فتح) و دومی اسم ولایت(به کسر) باشد این مطلبی است که علی مقدسی نویسنده کتاب رساله فی الرد علی الرافضه نوشته و اوهم از کتاب مختار الصحاح گرفته ولی اگر به این کتاب مراجعه کنید او چنین فرقی ذکر نکرده در نهایت کلامی از قول ابن سکیت گفته که کلمه ولایت( به کسر ) بمعنی سلطان و ولایت(به فتح) به معنی نصرت و یاری دادن است .[۲۵۲]
ولی ابن سکیت مرادش این نبوده که اسم مشتق از این رو متفاوت است بلکه حتی بعضی اعتقاد دارند که فرقی بین حالت کسره و فتحه از جهت معنی وجود ندارد فرق آن دو از این جهت است که ولایت( به فتح) مصدر ولایت(به کسر) اسم مصدر است.
در این کتاب همچنین از قول سیبویه که از اعاظم لغوین است نقل شده که ولایت( به فتح ) مصدر و ولایت( به کسر ) اسم است.[۲۵۳]
و خیلی روشن است که چه فرقی بین مصدرو اسم مصدر وجود دارد زیرا مصدر حدثی و فعلی است که به فاعل مستند شده در حالیکه اسم مصدر نتیجه فعل است مثل فرق بین وضو و توضؤ و غسل و اغتسال، با این توضیح برای ما معلوم نشد چگونه اسم ولایت(به فتح) «ولی » باشد و اسم ولایت(به کسر) «والی»؟
و بالاتر از این مطلب بعضی اعتقاد دارند که این دو کلمه دو لفظ از دو طایفه هستند و معنای واحدی دارند مثل «دَلاله » و «دِلاله»، پس این معنای واحد «تولی امر » است و «ولی » و «مولی » در معنای فاعل استعمال می شوند یعنی لفظ «مولی » و در معنای مفعول هم استعمال می شوند که همان لفظ «مولی » است.[۲۵۴]
حال با توجه به این توضیحات روشن است که مطلب القفاری دقیق نیست وحداقل اختلافی است تا اینجا نکته اول و امّا نکته دوم اگر قبول کنیم که چنین فرقی وجود دارد این اختلاف مربوط به استعمال لغوی است نه بیشتر و لذا ابن سکیت می گوید : «الولایه بالفتح و الکسر هی النصره » همانطور که قبلاً گفتیم و لذا فرق واضحی بین کسره و فتحه وجود ندارد.
نقد دوم :
از مطالب قبلی واضح شد که «ولی » و «والی » و «مولی » تمام این الفاظ یک معنای واحدی دارند که همان اولویت واقربیت واحقیت به چیزی است و این مطلب به دنبال معنائی است که برای ولی( به کسر لام ) اثبات کردیم همانطور که صاحب قاموس می گوید : «والولی : اسم منه »[۲۵۵]
امّا شواهد بر این مطلب:
اهل لغت می گویند کلمه(ولی) بر وزن فعیل برای فاعل است یعنی «وال» مثل شهید بمعنی شاهد زبیدی می گوید : والولی فعیل بمعنی فاعل «و آنچه از آن قصد می شود اینستکه( والی و وال) معنی واحدی دارند.[۲۵۶]
اهل لغت می گویند : اسم خداوند(الولی ) همانطور که بمعنی ناصر می آید به معنی «متولی و والی » نیز می آید زبیدی می گوید : الولی فی اسماء الله تعالی، هو الناصر، و قیل : المتولی لامور العالم القائم بها. و ایضا الوالی : و هو مالک الاشیاء جمیعها المتصرف فیها ».[۲۵۷]
پس خداوند تبارک و تعالی «والی و وال و متولی » است یعنی تصرف کننده و تدبیر کننده این جهان است.
در استعمالات قرآنی استعمال کلمه(وال) بمعنی(ولی) آمده مثلاً در قرآن داریم «وما لهم من دونه من وال» [۲۵۸](هیچکس را جز خدا یارای آنکه آن بلا بگرداند نیست ) و راغب هم آنرا بمعنی ولی تفسیر کرده.[۲۵۹]
نقد سوم :
کلمه ولی در جاهای مختلف به معنی امیر و خلیفه و سلطان استعمال می شود شاهد بر این مطلب کلامی است که از عمر بن خطاب در صحیح بخاری نقل شده می گوید: «ثم توفی الله نبیه صلی الله علیه و سلم فقال ابوبکر: انا ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم … ثم توفی الله ابابکر، فقلت، انا ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم و ابی بکر فقبضتها سنتین اعمل فیها بما عمل رسول الله صلی الله علیه و سلم » ، «وقتی رسول اکرم(ص) رحلت کردند ابوبکر گفت من خلیفه رسول خدا(ص) هستم و وقتی ابوبکر فوت کرد من گفتم : من خلیفه رسول خداص و ابوبکر هستم لذا آن را دو سال گرفتم و به آنچه پیامبر(ص) عمل می کرد عمل می کردم .»[۲۶۰]
در اینجا شواهد زیادی وجود دارد که مطلب ما را تأیید می کند، با این توضیحات معلوم شد که کلمه «وال » و «ولی» و «مولی » یک معنی دارد و آنهم معنی اقرب بودن و اولی بودن است.
۳٫ دو ولی در یک زمان
بهانه دیگر اینکه اگر پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در غدیر خم به ولایت و رهبری و خلافت نصب کرده باشدلازمه اش وجود دو رهبر و دو پیشوا در زمان واحد خواهد بود.
و مستشکل این دلیل را قاطع ترین دلیل بر این میداند که مراد از ولایت محبّت است چون هیچ مانعی از اجتماع دو محبّت در زمان واحد نیست امّا دو تصرف ناممکن و ممنوع است.[۲۶۱]
نقد :
با توجه به شرایط و اوضاع خاص زمان نزول آیه و ورود حدیث و همچنین قرائتی که در گفتار پیامبر(ص) وجود دارد این بهانه را به کلی برطرف میکند زیرا می دانیم که این جریان در ماه های آخر عمر پیامبر(ص) واقع شد، در حالی که او آخرین دستورات را به مردم ابلاغ می کرد به خصوص اینکه صریحا فرمود : من بزودی از میان شما می روم و دو چیز گرانمایه را در میان شما می گذارم.
کسی که این سخن را می گوید پیداست در صدد تعیین جانشین خویش است و برای آینده برنامه ریزی می کند نه برای زمان حاضر بنابراین روشن است که منظورش وجود دو رهبر و دو پیشوا در زمان واحد نیست.
موضوع جالب توجه اینکه در حالی که بعضی از دانشمندان اهل تسنن این ایراد را مطرح می کنند، بعضی دیگر ایرادی درست در نقطه مقابل آن مطرح کرده اند و آن اینکه پیامبر(ص) ولایت و خلافت علی(ع) را تعیین کرد ولی تاریخ آن را روشن نساخت، چه مانعی دارد که این ولایت و خلافت بعد از سه خلافت دیگر باشد؟!
حال باید کسی از آنها سئوال کند که اگر پیامبر(ص) می خواست چهارمین خلیفه خود را تعیین کند و در فکر آینده مسلمانان بود پس چرا خلیفه اول و دوم و سوم خود را که مقدم بر او بودند و تعیین آن لازم تر بود در مراسم غدیر بیان نکرد؟ [۲۶۲]
۴٫ مراد از ولاء در غدیر خم ولای نصرت و محبّت
در تفسیر المنار چنین آمده است : ما حدیث غدیر را قبول داریم و نیز دوستدار علی(ع) و دشمن اعدای او هستیم، امّا مراد از ولاء در حدیث غدیر تنها «ولاء » نصرت و محبّت است.[۲۶۳]
نقد:
[ این سخن ناتمام است، زیرا پیامبر(ص) در غدیر پس از ارائه اصول و خطوط کلی دین و خواندن آیه «پیامبر به مؤمنین از خودشان سزاوارتر است »[۲۶۴]
از مردم اقرار گرفت که وی نسبت به مسلمانان از جان و مال آنها سزاوارتر است.
آن گاه فرمود : «من کنت مولاه فهذا علی مولاه »
بنابراین ولایت در حدیث غدیر به معنای سرپرستی است که در آیه یاد شده آمده است نه ولای نصرت و محبّت و گرنه پیامبر(ص) می بایست قبل از حدیث شریف غدیر آیه مبارکه «مردان و زنان با ایمان ولی( و یار و یاور) یکدیگرند ».[۲۶۵]
را تلاوت می فرمود که ولاء در آن ولای نصرت و محبّت است نه سرپرستی ] .[۲۶۶]
۵٫ استدلال نکردن علی(ع) و اهل بیت(ع) به حدیث
بعضی می گویند اگر حدیث غدیر با این عظمت وجود داشت، چرا خود علی(ع) و اهل بیت او و یاران و علاقمندانش در مورد لزم آن استدلال نکردند ؟ آیا بهتر نبود، آنها به چنین مدرک مهمی برای اثبات حقانیت علی(ع) استناد بجویند؟ [۲۶۷]
نقد :
[ این ایراد نیز از عدم احاطه به کتب اسلامی، اعم از حدیث، تاریخ و تفسیر سرچشمه گرفته است، زیرا در کتب دانشمندان اهل تسنن موارد زیادی نقل شده که خود علی(ع) و یا ائمه اهل بیت علیهم السلام و یا علاقمندان به این مکتب به حدیث غدیر استدلال کرده اند :
از جمله خود علی(ع) در روز شورا طبق نقل «خطیب خوارزمی حنفی » در مناقب از عامر بن واصله چنین نقل می کند:
در روز شورا با علی(ع) در آن خانه بودم و شنیدم که به اعضای شورا چنین می گفت : دلیل محکمی برای شما اقامه می کنم که عرب و عجم توانایی تغییر آن را نداشته باشند:
شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که قبل از من خدا را به یگانگی خوانده باشد ؟
( و سپس مفاخر معنوی خاندان رسالت را بر شمرد تا رسید به اینجا ) ، شما را به خدا سوگند آیا در میان شما احدی جز من هست که پیامبر(ص) در حق او گفته باشد :
«من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصرمن نصره لیبلغ الشاهد الغائب»؟
همه گفتند : نه [۲۶۸]