(خاقانی، ۱۳۷۵: ۳۲)
ص۵۸ـ ثریا: پروین. یکی از صورتهای فلکی. شش ستاره است مانند خوشهانگور که به خاطر نزدیک بودن به هم، به اجتماع دلالت دارد، برخلاف بناتالنعش که به پراکندگی و تفرقه مشهور و ضربالمثل است.
ص۵۸ـ ظالم: از موتیفهای پرتکرار در شعر سبک هندی است. معشوق جفاپیشه.
ص۵۸ـ گلپیرهن: آنکه پیراهن وی از لطافت و نازکی گل را ماند. گلپوش. مجازاً نازکاندام. این ترکیب در شعر شاعران متقدم نیز به کار رفته اما از موتیفهای شعر سبک هندی است.
ص۵۸ـ یوسف: تلمیح به داستان حضرت یوسف(ع) در شعر سبک هندی بسامد بسیار بالایی دارد و یکی از موتیفهای شعری این دوره است که غالباً با «کاروان» و «خریدار» همراه میشود.
ص۵۸ـ غبار هستیام چون ابر حایل بود… : مشابه مضمون بیت زیر از حافظ است:
میان عاشـق و معشـوق هیـچ حایل نیستتو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
(حافظ، ۱۳۶۲: ۵۳۶)
ص۵۹ـ سر نرگس تو گردیم: فدای نرگس(چشم) تو شوم. از کاربردهای عامیانه در شعر این دوره است.
ص۵۹ـ ذرّه و آفتاب از موتیفهای عرفانی شعر فقیر است.
ص۶۰ـ حَی: ایل، قبیله. / توتیا: سرمه. / سالوس: ریا و تزویر. / قلزم: دریا
ص۶۰ـ از من فقیر روزی این حرف با حزین گو… : مصراع دوم این بیت از حزین لاهیجی تضمین شده است و البته فقیر این غزل را به اقتفای غزل حزین سروده است:
خواهم در این گلستان دستوری صبا را از آتشین عذاران گردیده دیده روشن |
تـا گـرد سـر بگـردم آن یـار بـی وفـا را… قـد صـار یـا کــراماً لیـلـی بـکـم نـهـارا (حزین، ۱۳۸۴: ۱۷۴) |
ص۶۱ـ سیماب: جیوه را گویند و معرب آن زیبق باشد و جزء اعظم اکسیر است، بلکه روح اکسیر و روح جمیع اجساد است. (برهان قاطع). سیماب شدن:کنایه از بی قرار شدن.
ص۶۱ـ اسطرلاب: وسیلهای است که برای مشاهده وضع ستارگان و تعیین ارتفاع آنها در افق به کار میرفته است.
ص۶۱ـ پرد از شرم رویش لالهها را رنگ…:
«پریدن رنگ» اصطلاح ساده و محاورهای است که در امروزه نیز به کار میرود. شاعران سبک هندی با «رنگ» شبکه تداعی بسیار وسیعی را به وجود آوردهاند که با عنوان «پرواز رنگ» «شکست رنگ» و … در شعر ایشان انعکاس بسیار دارد. (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۶: ۳۲۸)
ص۶۲ـ لوح: تخته مشق اطفال در قدیم بوده است.
ص۶۲ـ گل زمین: قطعه زمین خوب و مرغوب را میگفتند.
ص۶۲ـ حباب: از موتیفهای سبک هندی و شعر فقیر است که رمز نیستی و تداعی مجموعهای از خیالهاست. حباب تصویری است از خانه به دوشی و خانه بر آب داشتن و کسی که کلاهداری او (غرور و اعتبارش) بسیار کوتاهمدت است. (شفیعیکدکنی، ۱۳۷۶: ۳۲۷)
ص۶۲ـ بحر آتشخیز: از ترکیبات پارادوکسی شعر فقیر است. این نوع ترکیبات در سبک هندی رایج است.
ص۶۲ـ دریاکشی باید چو من…: دریانوش. کسی که میتواند شراب بسیار بنوشد. کنایه از کسی که دیر مست میشود.در اصطلاح عرفانی، کسی که ظرفیت وجودی زیادی برای واردات غیبی و درک حقایق دارد. در مقابل آن «تنک شراب» است.
ص۶۲ـ حیز: مخنّث و نامرد.
ص۶۳ـ حنظل: میوه گیاهی به اندازه خربزهکوچکو درنهایتتلخی استکهآنراخربزه (یا هندوانه)ابوجهلنیز میگویند.
ص۶۳ـ به این حسرت که سائل میرود محروم از پیشت… : اشاره به این آیه دارد: «و اما السائل فلا تنهر» (ضحی/۱۰).
ص۶۳ـ ز پهلوی خس و خاشاک آتش مایهور گردد…: شبیه مضمون بیت زیر از صائب است:
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی ست | اشک کباب موجب طغیان آتش است |