نمودار ۲-۴: اثر غلظتهای مختلف کیتوسان بر سرعت و درصد جوانهزنی بذور مریمگلیکبیر ……………………………………………………۲۶
نمودار ۳-۴: پاسخ نوع ریزنمونه مریمگلیکبیر بر میانگین تعداد جوانه القا شده در محیط MS حاوی غلظتهای مختلف BAP..31
نمودار ۴-۴: اثر غلظتهای مختلف BAP بر میانگین القاء جوانه در گیاه مریمگلیکبیر در محیط MS ……………………………………….31
نمودار ۵-۴: مقایسه میانگینهای برشدهی اثر متقابل نوع ریزنمونه و تیمار هورمونی Kin بر القاء جوانه در گیاه مریمگلیکبیر…۳۲
نمودار ۶-۴: مقایسه میانگین اثر نوع ریزنمونه مریمگلیکبیر بر میانگین تعداد جوانه القا شده در محیط MS حاوی غلظت های مختلف TDZ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..34
نمودار ۷-۴: مقایسه میانگین اثر غلظتهای مختلف TDZ بر القاء جوانه در گیاه مریمگلیکبیر ……………………………………………………۳۴
نمودار ۸-۴: مقایسه میانگین اثر نوع ریزنمونه مریمگلیکبیر بر میانگین شاخه باززایی شده در محیط MS حاوی غلظتهای مختلف BAP ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..35
نمودار ۹-۴: مقایسه میانگین اثر غلظتهای مختلف BAP بر باززایی شاخه در گیاه مریمگلیکبیر ……………………………………………..۳۶
نمودار ۱۰-۴: مقایسه میانگینهای برشدهی اثر متقابل نوع ریزنمونه و Kin بر باززایی شاخه در گیاه مریمگلیکبیر…………………..۳۷
نمودار ۱۱-۴: مقایسه میانگین اثر نوع ریزنمونه بر میانگین شاخه باززایی شده مریمگلیکبیر در محیط MS حاوی غلظتهای مختلف TDZ ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..39
نمودار ۱۲-۴: مقایسه میانگین اثر غلظتهای مختلف TDZ بر باززایی شاخه مریمگلیکبیر در محیط MS ………………………………..39
نمودار ۱۳-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف هورمون BAP بر القاء جوانه از ریزنمونه گره مریمگلیکبیر………………۴۱
نمودار ۱۴-۴: مقایسه میانگینهای برشدهی اثر متقابل غلظتهای مختلف تنظیمکننده های رشد Kin و IAA بر القاء جوانه از ریزنمونه گره مریمگلیکبیر…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………۴۲
نمودار ۱۵-۴: مقایسه میانگینهای برشدهی اثر متقابل غلظتهای مختلف تنظیمکننده های رشد TDZ و IAA بر القاء جوانه از ریزنمونه گره مریمگلیکبیر…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………۴۴
نمودار ۱۶-۴: مقایسه میانگینهای برشدهی اثر متقابل غلظتهای مختلف تنظیمکننده های رشد BAP و IAA بر القاء جوانه از ریزنمونه نوک شاخه مریمگلیکبیر……………………………………………………………………………………………………………………………………………………..۴۵
نمودار ۱۷-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف Kin بر القاء جوانه از ریزنمونه نوک شاخه مریمگلیکبیر…………………..۴۷
نمودار ۱۸-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف IAA بر القاء جوانه از ریزنمونه نوک شاخه مریمگلیکبیر…………………۴۷
نمودار ۱۹-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف TDZ بر القاء جوانه از ریزنمونه نوک شاخه مریمگلیکبیر………………..۴۸
نمودار ۲۰-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف BAP بر باززایی شاخه از ریزنمونه گره مریمگلی کبیر………………………۴۹
نمودار ۲۱-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف Kin بر باززایی شاخه از ریزنمونه گره مریمگلیکبیر………………………….۵۰
نمودار ۲۲-۴: مقایسه میانگینهای برشدهی اثر متقابل غلظتهای مختلف تنظیمکننده های رشد TDZ و IAA بر باززایی شاخه از ریزنمونه گره مریمگلیکبیر……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..۵۲
نمودار ۲۳-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف BAP بر باززایی شاخه از ریزنمونه نوک شاخه مریمگلی کبیر………….۵۳
نمودار ۲۴-۴: : مقایسه میانگینهای برشدهی اثر متقابل غلظتهای مختلف تنظیمکننده های رشد Kin و IAA بر باززایی شاخه از ریزنمونه نوک شاخه مریمگلیکبیر………………………………………………………………………………………………………………………………………………….۵۵
نمودار ۲۵-۴: مقایسه میانگین اثر ساده غلظتهای مختلف TDZ بر باززایی شاخه از ریزنمونه نوک شاخه مریمگلیکبیر……………۵۶
نمودار ۲۶-۴: اثر محیطهای مختلف ریشهزایی بر میانگین تعداد ریشه های تولید شده در محیط کشت MS حاوی غلظتهای مختلف IAA و IBA در مریمگلیکبیر………………………………………………………………………………………………………………………………………………۵۸
نمودار ۲۷-۴: اثر محیطهای مختلف ریشهزایی بر میانگین طول ریشه های تولید شده در محیط کشت MS حاوی غلظتهای مختلف IAA و IBA در مریمگلیکبیر ……………………………………………………………………………………………………………………………………………۵۸
فصل اول
مقدمه و کلیات
۱-۱- اهمیت گیاهان دارویی
سابقه درمان بیماریها با گیاهان دارویی به قدمت تاریخ زیست انسان بر روی کره زمین است و انسان همواره، به حکم تجربه، علم و اندیشه و بنا به مقتضیات، در طول حیات بر روی کره زمین، به کمک گیاهان دارویی خود را مداوا میکرده است. گیاهان دارویی منبع مهمی از ترکیبات برای صنعت داروسازی و طب سنتی هستند. حدود ۸۰ درصد از مردم کشورهای در حال توسعه، به طور سنتی از داروهایی که از گیاهان مشتق شده اند، برای نیازهای مراقبتهای اولیه بهداشتی خود استفاده می کنند (Cunningham, 1993; Desilva, 1997). کمتر روزی است که در جراید و مقالات علمی از خواص گیاهان دارویی مطلبی را نخوانیم و به اهمیت گیاهان دارویی در مقایسه با عوارض و اختلالات مصرف داروهای شیمیایی، پی نبریم. در دنیای کنونی گرایش مردم به مصرف مواد گیاهی در درمان و پیشگیری بیماریها، بیشتر از گذشته است. امروزه کاربرد گیاهان دارویی در تولید فرآورده های دارویی، غذایی، آرایشی و بهداشتی روز به روز در حال افزایش است و به اهمیت و جایگاه این گیاهان افزوده است.
۲۵ درصد داروهای مدرن کنونی از گیاهان دارویی ساخته شده اند. در سال ۲۰۰۰ حدود ۶۰ میلیارد دلار درآمد کشورها از فروش گیاهان دارویی بوده است. (معاونی، ۱۳۸۸).
همچنین تهیه برخی از مواد موثره فعال که در صنایع دارویی اهمیت بسیاری دارند، به طور مصنوعی امکان پذیر نیست و تنها به صورت طبیعی از گیاهان مورد نظر قابل استخراجند. این دسته از مواد یا به طور کلی ساختمان شیمیایی ناشناختهای دارند و یا به دلیل داشتن ساختمان شیمیایی بسیار پیچیده، تهیه آنها به صورت مصنوعی در صنایع داروسازی، مشکل و مستلزم هزینه بسیار گران است، نظیر گلیکوزیدهای قلبی موجود در گل انگشتانه (Digitalis purpurea)، آلکالوئیدهای موجود در پروانش (Catharanthus rosea) و آلکالوئیدهای موجود در قارچ ارگوت. و این یکی از دلایل تمایل شرکت های تولیدکننده مواد دارویی به داروهای دارای منشاء گیاهی است (امیدبیگی، الف ۱۳۸۸).
۲-۱- پراکنش، تاریخچه و کاربردهای گونه های مریمگلیکبیر
جنس Salvia (تیرهLamiaceae ) دارای تقریبا ۹۰۰ گونه است که در سراسر جهان پخش شده است. در نواحی معتدل و نیمهگرمسیری رشد می کند که تقریباً ۷۰ گونه در فلور ایران گزارش شدهاست. جنس Salvia به عنوان یکی از جنس های بسیار قدیمی از تیره نعناعیان، با بیشترین تعداد پایه کروموزوم اولیه (۱۱) معرفی شده است. اگرچه در برخی منابع Ajuga اغلب به عنوان قدیمیترین جنس معرفی شدهاست (Masoud et al., 2010) .
مرکز پخش اینگونه در نواحی مدیترانهای است. شرایط آب و هوای گرم و آفتاب کامل را ترجیح میدهد. مریمگلیکبیر[۱](Salvia sclarea L.) بیوتیپهایی با عادات رشدی یکساله و دوساله دارد Mihalik et al.,) ۲۰۰۵). Dweck (2000) محل رویش این گیاه را حوزه مدیترانه و ایران معرفی کردهاست. این گونه مریمگلی از اوایل قرن بیستم فقط برای استفاده از گلهای آن کشت میشد. این گلها حاوی اسانس معطر و خوشبویی هستند که در صنایع بهداشتی- آرایشی، غذایی و نوشابهسازی، کاربرد فراوانی دارند. اسانس گلهای این گیاه همراه با اسانس گلهایی نظیر اسطوخودوس و یاس، موارد استفاده متعدد و متفاوتی در صنایع مواد شیمیایی خانگی (نظیر عطر، ادکلن، کرم، شامپو، صابون، لوسیون و اسپری های خوشبوکننده هوا و امثال آنها) دارد، این اسانس، خاصیت دارویی نیز دارد و به عنوان مادهای ضدعفونی کننده و همچنین مادهای که سبب مداوای ناراحتیهای مربوط به سیستم عصبی می شود، مورد استفاده قرار میگیرد. بذر این گیاه، حاوی ۲۵ تا ۳۲ درصد روغن است که در صنایع سرامیک سازی و چینیسازی، مورد استفاده قرار میگیرد.
همه ساله زمینهای زراعی وسیعی در کشورهای روسیه، بلغارستان، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا و مجارستان، برای کشت این گیاه اختصاص مییابد. منشاء این گیاه را مناطق شنی و خشک قفقاز، ایران و سواحل اروپای مدیترانه، گزارش کرده اند (امیدبیگی ب، ۱۳۸۸).
۳-۱- خصوصیات گیاهشناسی مریمگلیکبیر
مریمگلیکبیر، گیاهی است علفی، دو ساله و به ندرت سه ساله و به دو فرم مختلف مشاهده می شود: یکی پیرامیدالیس[۲] که از رشد و نمو سریعی برخوردار است و دیگری هیرسوتا[۳] که پوشیده از کرکهای ضخیم است. ریشه اصلی این گیاه طویل و مستقیم و طول آن بین ۱۰۰ تا ۱۳۰ سانتی متر است که انشعابهای فراوانی دارد. ساقه، مستقیم، ضخیم، چهارگوش، پوشیده ازکرک و ارتفاع آن متفاوت و بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ سانتی متر است. این گیاه دارای برگهای طوقهای بزرگ با سطحی ناصاف و دارای برجستگی است. پهنای آن ۱۰ تا ۲۰ سانتیمتر میباشد. برگها دمبرگ کوتاهی دارند. برگهای قسمت تحتانی ساقه، بزرگ هستند و به تدریج به طرف بالای ساقه کوچکتر میشوند. رنگ برگها نقرهای تیره است. گلها صورتی، بنفش و یا سفیدرنگ هستند که روی ساقههای گلدهنده که طول آن بین ۴۰ تا ۶۰ سانتیمتر است، بر روی چرخههایی قرار میگیرد. هر چرخه شامل ۳ تا ۶ گل میباشد. گلهای این گیاه نیز شهدآورند. میوه سه وجهی از نوع کپسول، تخم مرغی شکل، به طول ۲ تا ۳ میلیمتر و رنگ آن قهوهای است. وزن هزاردانه آن ۴ تا ۵ گرم است (امیدبیگی ب، ۱۳۸۸).
۴-۱- نیازهای اکولوژیکی مریمگلیکبیر
مریمگلیکبیر، گیاهی خشکیدوست است، در طول رویش، به نور کافی، هوای گرم و آب کم نیاز دارد. در هوای گرم و خشک، مقدار اسانس گلها به ۱/۰ تا ۲/۰ درصد میرسد. آب فراوان و هوای خنک، رشد رویشی این گیاه را افزایش میدهد ولی در مقدار اسانس گلها تأثیر منفی خواهد داشت و سبب کاهش آن می شود. این گیاه پس از رویش و در مرحله ای که برگها به حالت رزت هستند (نظیر سایر گیاهان دوساله) به مقدار نسبتاً زیادی آب نیاز دارد و خاک باید از رطوبت کافی برخوردار باشد. بذرها در دمای ۸ تا ۱۰ درجه سانتی گراد، شروع به رویش می کنند ولی درجه حرارت مطلوب برای جوانهزنی بذر، ۲۵ تا ۲۸ درجه سانتی گراد است. وقتی تعداد برگهای طوقهای به ۵ تا ۷ برسد، گیاه در برابر سرمای زمستان مقاوم شده و دچار سرمازدگی نمی شود، اما گیاهان جوان و ضعیف در اثر سرمازدگی خشک میشوند.
این گیاه تقریباً در هر نوع خاکی قادر به رویش است و میتوان از بافتهای مختلف خاک برای کشت آن استفاده نمود. این گونه مریمگلی، در مناطق خشک و خاکهای سنگی و شنی به خوبی رشد می کند. دامنه جنوبی تپهها و مناطقی که درخت نداشته باشند (به دلیل عدم سایه اندازی)، مکانهای مناسبی برای کشت آن میباشد. pH خاک برای کشت این گیاه بین ۳/۵ تا ۲/۷ مناسب گزارش شده است. شرایط غرقابی، ازت فراوان و ماسههای بسیار نرم (ماسه بادی) و تهی از عناصر و مواد غذایی، برای کشت آن مناسب نیست (امیدبیگی ب، ۱۳۸۸ ).
۵-۱- خواص درمانی مریمگلیکبیر
مریمگلیکبیر از زمان های گذشته شناخته شده و به عنوان گیاه دارویی در درمان استفاده میشده است. در درمان بشر گلهای این گیاه به صورت خارجی، برای ورم و التهاب استفاده میشده است. گلها خاصیت ضدتشنج و ضد زکام دارند. خاصیت مسکن و ضد انقباض برای این گونه ذکر شده است.
ثابت شده که گلهای مریمگلیکبیر یک فعالیت سودمند در معالجه سرطان دارند. اسانس همچنین در درمان آرتروز و ورم مفاصل استفاده می شود. روغن آن همچنین در عطرسازی از ورموت[۴] که به خاطرداشتن عطر و بو و به عنوان یک تثبیت کننده[۵] عالی و ممتاز ارزش زیادی دارد، استفاده می شود (Shirley, 1984).
۶-۱- ترکیبات شیمیایی
مقدار اسانس گلها متغیر است و به شرایط اقلیمی محل رویش نظیر آب، نوع خاک و دما بستگی داشته و معمولا بین ۰۴/۰ تا ۲/۰ درصد میباشد. برگها و ساقههای جوان نیز مقدار بسیار کمی اسانس دارند. استخراج اسانس به وسیله تبخیر یا بخار صورت میگیرد. ” لینالیل استات “[۶] از ترکیبات اصلی اسانس است که مقدار آن به شدت به زمان برداشت محصول بستگی دارد و بین ۴۵ تا ۸۷ درصد میباشد. از ترکیبات دیگر اسانس، می توان از اسکلاریول[۷] (۱۵ درصد)، لینالول[۸]، آلفا و بتاپینن[۹]، آلفا و بتاتویون[۱۰]، بورنئول[۱۱] و مقدار کمی میرسن[۱۲] و کامفور[۱۳] نام برد. بذرها همچنین حاوی ۲۵ تا ۳۰ درصد روغن میباشند. مواد دیگری نظیر سینئول[۱۴]، رزینها، مواد تلخ، اسیدهای تریترپن، اسیداورسولیک[۱۵] و تانن را نیز در اسانس این گیاه گزارش کرده اند. چنانچه استخراج اسانس به روش شیمیایی صورت گیرد، مقدار اسکلاریول آن به مقدار ۴۵ درصد افزایش خواهد یافت (امیدبیگی ب، ۱۳۸۸).
۷-۱- کشت بافت
دومین دسته از نقد هایی که هاروی مطرح می کند، نقدی نظری است. او سعی می کند تناقضات درونی موجود در اندیشه نئو لیبرالیسم را نشان دهد. در این راستا او به این چند دسته تناقض اشاره می نماید:
-
- تناقض میان آرمان های آزادی شخصی و تحمیل دولتی در جهت ایجاد بازار آزاد.
-
- تناقض میان حفظ انسجام مالی و فرد گرایی غیر مسئولانه گردانندگان داخل نظام که بی ثباتی های مالی مزمن ایجاد می کند.
۳ . تناقض میان محسنات رقابت و قدرت یابی انحصارات چند گانه فرا ملی که نتیجه آزاد سازی اقتصادی است.
-
- تناقض میان وظایف دولت در حفظ بازار رقابتی آزاد و کنار کشیدن دولت از اقتصاد. این تناقضات از نگاه هاروی حاصل عدم انسجام درونی این نظریه است.
دسته سوم نقد های مذکور، نقد هایی است که به نتایج عینی تجربه عمل به اصول سرمایه داری نئولیبرال باز می گردند. هاروی توسعه جعرافیایی نا متوازن، انتقال دارایی از قلمرو عمومی به حوزه خصوصی و طبقات ممتاز، ایجاد تله بدهی برای کشور های در حال توسعه به عنوان وسیله اصلی انباشت از طریق سلب مالکیت، نابودی محیط زیست، کالایی سازی همه چیز که در عمل به نابودی ارزش های انسانی انجامیده است را نتایج عینی این روند می داند؛ این در حالی است که از نگاه او فرایند نئو لیبرال سازی در فعال کردن رشد جهانی ناتوان بوده و اجرای سیاست های نئو لیبرالی در بخش بزرگی از جهان به ویژه در امریکای لاتین، روسیه و اروپای شرقی به فاجعه انجامیده است؛ در این باره او به بحران بدهی ها در آمریکای لاتین در دهه۱۹۸۰ و سقوط روسیه در دهه۱۹۹۰ اشاره دارد.(هاروی ،۱۳۸۶)
۲-۳-۷. دموکراسی نظام سرمایه داری؛ پیوندی صوری میان افراد انتزاعی
اسلوی ژیژک، فیلسوف اسلونیایی مقیم غرب، از سال ها قبل رویکرد منتقد خود نسبت به نظام های لیبرال سرمایه داری را به صورتی سازش ناپذیر اعلام داشته است.
ژیژک پیشتر در آثارش گسل های موجود در نظا مهای لیبرال دموکراتیک را مورد اشاره قرار داده بود. به گمان او ایراد رویای لیبرالی این است که شکاف بین قلمرو عمومی و خصوصی تحقق نمی یابد، مگر آنکه در نهایت جزوی از هر قلمرو در دیگری باقی بماند؛ جدایی دو حوزه به شرطی محقق میشود که قلمرو عمومی به کام جویی خصوصی آغشته گردد.(ژیژک،۲۹۴.۱۳۸۴) دموکراسی در نظام سرمایه داری پیوندی صوری و ظاهری میان افراد انتزاعی است. (ژیژک،۳۰۳.۱۳۸۴)
از نظر ژیژک آزادی های ظاهری لیبرال دموکراسی خود در خدمت لاپوشانی و تداوم اسارت عمیق تر انسان ها قرار دارند.(ژیژک، ۸:۱۳۸۸)
نطق ژیژک در باب جنبش تسخیر وال استریت اما بسیار پرشور و داغ تر بود. ژیژک برآن است که “پیام اساسی جنبش این است: تابو شکسته شده؛ ما در بهترین دنیای ممکن زندگی نمی کنیم! ما اجازه داریم و مجبوریم به یک دنیای بدیل و جایگزین فکر کنیم!” به گمان او در این راه طولانی پیش رو پرسش های سختی هم وجود دارند؛ پرسش هایی نه در باب اینکه چه نمی خواهیم بلکه در باب اینکه چه می خواهیم: چه سازمان اجتماعی باید جایگزین سرمایه داری زنده کنونی گردد؟ و نوع رهبرانی که به آنها نیاز داریم چگونه است؟ به گمان ژیژک نوع پاسخ هایی که در قرن بیستم به این پرسش ها داده شد به هیچ رو اکنون کارگر نمی افتند.
از نظر ژیژک مسئله حرص و جاه طلبی یا فساد نیست بلکه این است که سیستم شما را به سمتی سوق می دهد که فاسد باشید. راه حل مقابله با این وضع، اتکا بر مردم و افکار عمومی در مقابل قدرت وال استریت نیست، بلکه راه حل تغییر سیستمی است که افکار عمومی و مردم می توانند بدون نفوذ وال استریت کارکردی داشته باشند.
ژیژک به نفوذ دوست نمایانی در جنبش هشدار می دهد که ظاهرا از آن حمایت می کنند، اما در واقع کارشان رقیق و کم مایه کردن جنبش از طریق تنازل جنبش به یک اعتراض اخلاقی بدون آسیب و هزینه است. ژیژک تلاش می کند تا برای جنبش یک الگوی دشمن شناسی نیز ارائه دهد؛ می گوید: “مخالفان و دشمنان جنبش می گویند شما غیرآمریکایی هستید. ولی وقتی محافظه کاران بنیادگرای مسیحی آمریکایی به شما می گویند آمریکا یک ملت مسیحی است به خاطر بیاورید که مسیحیت چیست! روح القدس؛ اجتماع آزاد و برابر مومنان که به واسطه عشق متحد شده اند. جنبش در این جا روح القدس است؛ در حالی که اربابان وال استریت و سرمایه داری، بت پرستانی اند که بت های دروغین را عبادت می کنند. به ما می گویند شما خشونت طلبید. بله ما خشنیم؛ البته در همان معنی که مهاتما گاندی خشن بود.” و آنگاه می پرسد:” این خشونت نمادین آیا با خشونتی که سرمایه داری جهانی به کار می برد قابل قیاس است؟"… و بیان می کند که : “می گویند این جنبش جنبش بازندگان و شکست خورده هایی است که اعتراضشان به آدمهای موفق است؛ آری! این جنبش شکست خورده های حقیقی است که همه چیزشان را بر اثر سیاست بازیهای وال استریت ازدست داده اند".(ژیژک، ۲۰۱۱)
ژیژک سرشت جنبش را به کلی جدید می داند و می گوید: «ما کمونیست نیستیم! اگر کمونیسم به معنی نظامی است که همه می دانند در ۱۹۹۰ فرو ریخت و اگر به خاطر بیاوریم که کمونیست هایی که در قدرت باقی مانده اند بی رحمانه ترین نوع سرمایه داری و بهره کشی و استثمار را مثلا در چین و ویتنام عملی می کنند. سازش چین کمونیست و سرمایه داری به خوبی نشانگر آن است که ازدواج میان سرمایه داری و دموکراسی به سوی طلاق پیش می رود. جنبش از رویایی که به سوی کابوسی شبانه یعنی سرمایه داری رهنمون می گشت، بیدار شده است. جنبش هیچ چیز را نابود نمی کند؛ بلکه تنها شاهد آن است که چگونه نظام سرمایه داری به صورتی مداوم خود را نابود می سازد. تنها کاری که جنبش می کند آن است که به یاد آنها که در راس قدرت هستند بیاورد که به پایین و به مردم نگاه کنند.
از نظر ژیژک در غرب احساس آزادی می کنیم، به دلیل آنکه فاقد اصطلاحات و زبانی برای مفصل بندی و ربط دادن فقدان آزادی هستیم. اصطلاحاتی چون جنگ با ترور، آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و غیره؛ اصطلاحاتی که تنها به صورتی نادرست مسائل را نشان می دهند تا نتوانیم به آنها فکر کنیم. کار جنبش تسخیر وال استریت دست کم فراهم نمودن زبانی درست برای شناختن این اصطلاحات نادرست و گول زننده است.
۲-۳-۸. مناسبات دموکراتیک در تسلط سرمایه داری
نام آورترین منتقد سیاست و حکومت در آمریکا در سالیان اخیر نوآم چامسکی بوده است. گرچه چامسکی در حلقه های انتقادی محافل آکادمیک کمتر شناخته شده اما به هر رو در حوزه عمومی بهرغم تلاشهای رسانههای آمریکایی برای نادیده انگاشتنش، منتقدی نامدار و پیشرو بوده است.
چامسکی از همان زمانی که ایده لیبرالی به عنوان یگانه الگوی حکومت داری و توسعه مطلوب شناخته می شد، نظام اقتصادی و سیاسی در آمریکا و غرب را ذاتا غیرمنصفانه می دانست. به گمان او نقش مردم در نظام های لیبرال دموکراتیک تنها به حد ناظرانی بدون تاثیر کاهش یافته بود. نظر نظام سیاسی و مردم در آمریکا در مورد مسائل مرتبط با ثروت و توزیع آن متفاوت بود. از نگاه قاطبه مردم ثروتمندان باید بیشتر مالیات می دادند، اما دولت چنین نمی اندیشید و به راحتی هم نظر مردم را نادیده می انگاشت. (چامسکی،۲۷۶:۱۳۸۳)
به گمان چامسکی در لیبرال دموکراسی ها رضایتی دروغین حکمفرما بود. در نظام دموکراتیک اصل بر رضایت است، اما با کنترل افکار عمومی رضایتی بدون راضی بودن حاصل گردیده است.(چامسکی، ۵۲:۱۳۷۹)
دموکراسی حقیقی در آمریکا جز سرابی بیش نبوده؛ نظام سیاسی با دست یابی به آنچه چامسکی انهدام امید می نامد، به دموکراسی صوری و رسمی مجوز می دهد. آن هم به شرط اینکه تنها در مسیر روابط عمومی از آن استفاده شود، در اصل این سرمایه داری نیست که زیر پرچم مناسبات دموکراتیک حاکم است، بلکه بر عکس، مناسبات دموکراتیک زیر لوای سرمایه داری قرار دارد.
رسانه ها خبرسازی و ارائه تصویر را بر اساس همین مدل اقتصادی و چون یک تجارت انجام می دهند.
از نظر چامسکی، اعتراضات علیه وال استریت در اصل اعتراضاتی است علیه موسسات مالی؛ بانک ها بزرگتر شدهاند، سود موسسات اقتصادی بیشتر شده است و از سوی دیگر نرخ بیکاری در حد رکود اقتصادی رسیده است؛ اعتراض این افراد به سیاست های مالی مثل مالیات و قواعد اداره شرکتهاست، که با ایجاد و تداوم یک پدیدهای برای برخی از مردم باعث شده است تا این چرخه باطل بیشتر و بیشتر ادامه یابد.
وی در تشریح انتقادات از اینکه پیشبینی کرده اند که هزینه انتخاباتی برای انتخابات سال دو هزار و دوازده آمریکا برای هر نامزد از یک میلیارد دلار فراتر خواهد رفت، گفت :
“این پول از کجا میآید، بسیاری از این پول از سوی موسسات مالی تامین میشود. در سال دو هزار و هشت میلادی پولی که باعث پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری شد، بیشتر از سوی موسسات مالی تامین شد. انتظار میرود که این پول باز گردد و بازخواهد گشت.
از سالها پیش موقعیتها در سیستم پارلمانی از قبل خریداری میشد و بابت آن پول پرداخت میشود. اگر شما بخواهید رئیس کمیتهای در پارلمان یا کنگره و سنا شوید، باید پول پرداخت کنید، شما این پول را از کجا به دست میآورید و پرداخت میکنید؛ از یک جیب (همان موسسات مالی) بنابراین، این روش باعث افزایش نفوذ موسسات مالی شده است، در حالیکه این نفوذ در حال حاضر فراگیر شده است. در حال حاضر بسیار سخت شده تا بین مقامات انتخاب شده و تمرکز سازمان اقتصادی بر قدرت تمایز قائل شد."(چامسکی،۲۰۱۲)
۲-۴. نظریه «باز فئودالی شدن» و نقد بنیادین نظام سرمایه داری (با تاکید بر دیدگاه های یورگن هابرماس و ریچارد بی فریمن)
نظام سرمایهداری در آغاز راه، نظامی صنعتی، مبتنی بر تولید و حامل اندیشه دموکراسی به معنای حاکمیت اکثریت مردم بود. اما در حوزه اقتصاد با افزایش ارزش افزوده و انباشت سرمایه اولیه، پول نقش مهمی در سوداگری به دست آورد. از این پس روشهای کسب درآمد از پول با روشی غیر از تولید رواج یافت و اجاره، ربا و بهره نقش بیشتری یافت.
به این ترتیب سرمایهداری به سرمایهداری تجاری تبدیل شد. بانکها نقش بیشتری یافتند و پولدارها پولدارتر شدند و فقرا فقیرتر. بدین ترتیب نابرابری در جامعه به شدت تشدید شد.
ریچارد بی. فریمن استاد دانشگاه هاروارد و دانشگاه اقتصاد لندن در سخنرانی که در همین رابطه در تاریخ ۲ می ۲۰۱۲ در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی دانشگاه اقتصاد لندن ایراد کرده است به این موضوع با رویکردی جدید پرداخته است. عنوان این سخنرانی از این قرار است:
“آیا فئودالیزم اقتصادی در راه است؟ «نابرابری، مناسبات پولی (مالی گرایی) و دموکراسی در اقتصاد جهانی»”
وی در این سخنرانی “تئوری باز فئودالی اقتصادی” را در قالب سه محور زیر تبیین می کند:
-
- تشدید نابرابری و مناسبات پولی (مالی گرایی) رو به رشد
-
- نظارت و کنترل سیاسی
-
- معاملات قماری(بی فریمن،۲۰۱۲)
بی. فریمن معتقد است که در خلال سالهای ۱۹۷۷ تا ۲۰۰۷ ضریب جینی به عنوان شاخص نابرابری افزایش چشمگیری یافت. ثروت یک درصد بالای جامعه افزایش تصاعدی یافت و به این ترتیب نظام سرمایهداری به نظام سرمایه سالاری یا به نوعی نظام استثماری تبدیل شد. این نظام استثماری در حقیقت و ذات خود همان نظام فئودالیزمِ پیشاسرمایهداری بود که اینک در قالبی توسعه یافته و مدرن بازتولید شده بود.
صاحبان سرمایه به تدریج سیاست و علم را نیز به کنترل خود درآورده و اولویتهای سیاست و علم را آنها تعیین میکردند و به این ترتیب پیوند قدرت و ثروت مستحکم تر شد. لذا امروز جامعه آمریکا به سمت نوعی فئودالیزم اقتصادی و مدل جدیدی از بهره کشی حرکت میکند که نتیجهی آن فروپاشی نظام اقتصاد سرمایهداری و تولید نظام بازفئودالی است(همان).
جنبش ضد والاستریت نیز حرکتی در این راستا ارزیابی میشود که در نهایت منجر به فروپاشی نظام سرمایهداری میشود. این جنبش، واکنشی خودجوش به سمت و سوی سرمایهداری جدید و ضدیت با نظام فئودالیزم نوین است. اما برای دستیابی به اهداف خود باید با کانونهای درهم تنیده ی قدرت- ثروت در آمریکا مبارزه کند و پیروز شود. در این مجال به تشریح این نظریه به عنوان چارچوب تئوریک این پایان نامه پرداخته می شود تا در پرتو فرایند بازگشت سرمایه داری به فئودالیزم، دلایل پیدایی جنبش وال استریت در آمریکا با نگاهی دقیق و علمی تبیین شود.
۲-۴-۱. تبیین مختصات نظام فئودالی
طبق دیدگاه کارل مارکس، فئودالیزم نظامی اجتماعی- اقتصادی است که در نتیجه فروپاشی جامعه بردهداری یا در نتیجه فروپاشی کمون اولیه به وجود آمده و بهرغم تنوع راههای رسیدن بدان، تقریباً در کلیه سرزمینهای جهان، البته در هر جا با ویژگیهای خاص خود وجود داشته است.
در اروپای غربی این نظام، از قرن ۵ تا قرون ۱۷ و ۱۸ و در روسیه و شرق اروپا از قرن ۹ میلادی تا نیمه دوم قرن ۱۹ را در بر میگیرد. نظام فئودالی، یکی از مهمترین ویژگیهای تمدن قرون وسطا بوده که ساختار اقتصادی و سیاسی این دوره را تشکیل داده است.
دولت فئودالی دولتی است که در آن زمین داری منشاء قدرت سیاسی است. فئودالها برای اداره زمین خود این زمینها را به قطعات کوچکتری تقسیم کرده و به افراد دیگری که به آنها “واسال یا پیرو” گفته میشد، میدادند تا واسال از طریق بهرهکشی از سرف (کشاورز،رعیت) به تولید بپردازد و مخارج خود، کشاورزان و ارباب را تأمین کند.
هر واسال در محدوده زمین خود از اختیارات کامل بر زمین و جمعیت برخوردار بود و لرد در اراضی او قدرتی نداشت.
علاوه بر لردها که زمین و واسالهای زیادی داشتند کلیسا و پادشاه نیز دارای زمین و واسالهایی بودند که در محدودهی خود از اختیارات کاملی برخوردار بودند و بر اساس عرف و قوانینی که به مرور بوجود آمده بود در حوزه هم دخالت نمیکردند.هر چند که معمولاً جنگهایی بین فئودالها بوجود می آمد.
این سلسله مراتب در شرایط اقتصادی- اجتماعی دوره فئودالی به عدم تمرکز و تقسیم قدرت دولت مرکزی منجر و باعث شد فئودالها در محدوده خود اختیار ضرب سکه، دریافت راهداریها، باج و بهره مالکانه را داشته باشند.
سرف (کشاورز،رعیت) در ازای کار بر روی زمینِ فئودال می بایست بهرهای را به فئودال بپردازد، بهرهای که سرف به ارباب خود میپرداخت بهره مالکانه (بهره فئودالی) نام داشت و به سه صورت کاری، جنسی و پولی رایج بود.
نماد
هر چیز، عمل، رویداد، کیفیت یا رابطه ای که به عنوان یک محملی برای انتقال مقصود و مفهومی مورد استفاده قرار گیرد ، معمولاً نماینده یا بیانگر چیز دیگری است.
زبان خاص
شکل یا روش خاصی که اعضای یک گروه از صدا و علامتهای نوشتاری استفاده می کنند و بدین وسیله مقصود خود را به دیگری می رسانند.
کنایه
کلمات قصار که برای جلب توجه یا تقویت ارزشهای قدیمی یا جدید مورد استفاده قرار می گیرند.
ارزش
نگرشهایی که به زندگی جهت می دهد و رفتارها را رهنمون می کند.
باور
درک یک پدیده خاص
قهرمان (مرد یازن)
افرادی که سازمان به آنها مشروعیت داده است، به صورت الگویی درآمده اند و دیگران رفتار آنها را تغییر می کنند.
دنیسون (۱۹۹۶)، شاین (۱۹۹۲) و مارتین (۱۹۹۲)، فرهنگ سازمان را شامل عناصری می دانند که می توان از میان آنها چهار عنصر اصلی (شکل ۲-۵) را استخراج کرد:
۱) مفروضات اساسی: در عمیق ترین سطح آگاهیهای فرهنگی ، مفروضات ناخودآگاه و مسلم درباره حل مسائل سازمانی جای گرفته اند. این مفروضات اساسی به اعضا می گویند که چگونه به امور بنگرند و درباره آنها فکر کرده و آنها را احساس نمایند.
۲) ارزشها: ارزشها به اعضا می گویند که چه چیزی در سازمانها مهم است. از آنجا که ارزشهای برخی از سازمانها توجه به مشتری است، اعضا توجه زیادی به این دارند که چگونه با ارباب رجوع رفتار نمایند.
۳) هنجارها: در سطحی بالاتر از ارزشها، هنجارها قرار دارند که اعضا را در اینکه چگونه باید در موقعیتهای خاص عمل نمایند راهنمایی می کنند.
۴) سنت و تشریفات: در بالاترین سطح آگاهی های فرهنگی، سنت و تشریفات قرار دارند که آشکارتر از سایر سطوح عناصر فرهنگی هستند اینها شامل رفتارهای مشهود و همین طور ساختارها، رویه ها، قوانین و ابعاد فیزیکی سازمان هستند.
شکل ۲-۵: عناصر اصلی فرهنگ سازمان
ایران زاده ، ۱۳۷۷
۲-۱۱ خرده فرهنگ
فرهنگ به عنوان یکی از دستاوردهای معرفتی و غنی انسانی محسوب شده و در همه جوامع انسانی عام است ولی با وجود عام بودن فرهنگ، هرگونه فرهنگی دارای اعتقادات، ادبیات و هنر شیوه اقتصادی و مقررات و ضوابط خویشاوندی مختص به خود است و اینها احتمالاً بین جوامع مختلف متفاوت است. حتی داخل هر فرهنگ تفاوتهایی به چشم می خورد. این تفاوتها و ویژگیهای داخلی هر فرهنگ را در «خرده فرهنگ[۵۳]» یا جوانه ها و شاخ و برگهای تنه اصلی فرهنگ کلی جامعه می نامند.
بیشتر سازمانهای بزرگ، یک فرهنگ غالب (اصلی) و مجموعه متعددی از خرده فرهنگهای مختلف دارند. یک فرهنگ غالب، بر ارزشهای بنیادی مشترک بین اعضای سازمان تأکید می کند.
خرده فرهنگها در یک سازمان بزرگ ایجاد می شوند و مسائل ، وضعیتها و تجاربی که اعضاء آن مواجه شده اند را منعکس می سازند. (الوانی و دانایی فرد، ۱۳۷۶)
تعارض بین خرده (پاره) فرهنگها برای تصاحب عنوان فرهنگ غالب همواره وجود داشته است، اما اغلب هنگام شروع به فعالیت سازمانها در بدو تأسیس و یا آغاز فعالیت مجدد آنها پس از دگرگونی و بهسازی دوباره، حساس تر بوده و گاهی مشکلاتی را در برابر وحدت کامل سازمانی و همگونی درونی آن آفریده است. مشاهده می گردد که پس از اخذ عنوان فرهنگ غالب از سوی فرهنگی خاص نیز تعارض به پایان نمی رسد؛ چرا که در این مرحله فرهنگ غالب سعی دارد تا سایر فرهنگها را به اسارت درآورد و مطیع فرامین خود سازد در مقابل، فرهنگهای کوچکتر عکس العملهای متفاوتی از خود بروز می دهند که آنها را تحت عنوان چهار استراتژی به شرح زیر می خوانند:
۱- استراتژی نوع اول: فرهنگ کوچکتر بی چون و چرا تسلیم فرهنگ غالب می شود.
۲- استراتژی نوع دوم: فرهنگ کوچکتر به ظاهر تسلیم شده، اما در باطن سعی دارد اصالت خود را حفظ کند.
۳- استراتژی نوع سوم: فرهنگ کوچکتر سد محکمی می سازد و خود را در آن محصور میکند و استراتژی نه جنگ و نه سازش را بر می گزیند.
۴- استراتژی نوع چهارم: فرهنگ کوچکتر با تمام قوا به مقابله با فرهنگ غالب بر می خیزد. (ممی زاده، ۱۳۷۳)
۲-۱۲ قدرت فرهنگ سازمانی
تمامی سازمان ها دارای فرهنگ هستند ولی همه آنها دارای تأثیر بر روی اعضای خود نمی باشند. هرقدر تعهد و التزام افراد به ارزشهای اساسی سازمان بیشتر باشد و اعضای بیشتری به این ارزشها معتقد باشند فرهنگ آن سازمان قوی تر است و تأثیر بیشتری بر رفتار اعضاء دارد. (رابینز، ۱۹۹۱)
یک فرهنگ قوی[۵۴] از طریق ارزشهای بنیادین سازمان که به وسیله افراد، موکداً رعایت می شود و دارای اولویت روشن است و به طور وسیعی بین اعضا سازمان مشترک بوده ،شناخته می شود. در یک فرهنگ قوی، تعداد زیادی از اعضاء ارزشهای بنیادی را پذیرفته، نحوه اولویت بندی آنها را قبول کرده و به شدت به آنها پایبند هستند. یک فرهنگ قوی از طریق القاء رفتارهایی که افراد باید بروز دهند و از طریق افزایش احساس هویت نسبت به سازمان در اعضاء اثر بخشی را تحت تأثیر قرار می دهد.
از نظر هاری و براون می توان میزان قدرت و اقتدار فرهنگ های سازمانی مختلف را بر اساس دو معیار بسیار مهم تعیین کرد:
الف) تعداد اعضای متعهد به ارزشها و سهیم در آفرینش فرهنگ سازمانی غالب
ب) میزان تعهد اعضا به ارزشها وهنجارهای غالب سازمانی (جدول۲-۴)
جدول۲-۴: انواع فرهنگ سازمانی
مشارکت کننده دیگری در مورد کنترل بر دنیای بین فردی و بیرونی خود چنین گفت:
« سوختگی همه چیزم رو خراب کرد.. هیجی نشدم، عقب ماندم. اون کسی رو که میخواستم با هاش ازدواج نکردم. این هم شغلم نمیشد!(اشاره به شغل کمک بهیاری است که فرد از آن ناراضی است) برای همین توی محل کار زود عصبی میشوم و سر دیگران خالی میکنم(ش۶)».
مستأصل شدن در تصمیم گیری برای درمان، آیندهای نامعلوم، عدمتوانایی دربرگردان شرایط به قبل، عدم توانایی در پیشگیری از بدشکلیها، تجارب دیگری از احساس عدم کنترل برشرایط و سازماندهی دنیای خود بود. مشارکتکنندگان عدم توانایی کنترل بر دنیای خود را چنین شرح دادند:
«درد آنقدر شدید بود که هیچ چیز حتی مسکن ها هم اثر نداشت (ش۹)».
«نمی دونم چرا این اتفاق افتاد، تقصیر کی بود؟ قصور کجا بود؟ سرنوشت بود؟! (ش۱) ».
«خوب شدن این پا با این زخم عمیق فقط دست خداست (ش۴)».
«وقتی که دستهام اینطوری جمع شد دیگه هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم، نمیدونستم که باید چکار کنم(ش۷)».
برای مشارکتکنندگان، گسیختگی پدیدهای گیجکننده و غیر قابل توضیح از شرایط ایجاد شده پس از سوختگی بود که زندگی فرد را رو به زوال میبرد و نقطه بازگشتی برای آن وجود نداشت. مشارکت کننده ای در خصوص تأثیر سوختن بر زندگیاش چنین شرح داد:
«… یک بهمریختگی مثل اینکه ندونی چکار میکنی چه حسی داری ؟ کجا بری! چکار کنی یا نمی دونم چطوری توضیح بدم… این ها همه پله پله است اول بیمارستان درد کشیدن وقتی میری بیرون و خونه، توی خونواده… بعد هم که اگه خوب بشی که میخواهی بری توی اجتماع و جمع بلاخره انتظار داری همونطور که قبل بودی باشه ولی متاسفانه اونطوری نیستی که! اون اول ها که درد داری فقط می خواهی از درد خلاص بشی و آروم بگیری اما الان حاضرم اون درد رو بکشم ولی دستم یک کمی طبیعی بشه الآن می خواهم خوب بشم برگردم تو مردم اونی بشم که بودم (ش۹)».
به دلیل پیچیدگی و چند بعدی بودن پدیده «گسیختگیخود» و وابستگی آن به مراحل مختلف گذر که به صورت گسیختگی جسمی، ذهنی، تعاملی و پنداشتی نمود می یابد؛ این مقوله در غالب زیر طبقات و طبقات تهدید و آشفتگی و دربستر گذر از حادثه به سوی بازگشت به جامعه شرح داده می شود(دیاگرام۲-۴).
دیاگرام ۲-۴
تأثیر آسیب سوختگی در ایجاد تهدید و آشفتگی
گسیختگی خود/ تهدید
تهدید سوختگی در گذر از مراحل لحظه حادثه، انتقال به بیمارستان، بستری شدن، ترخیص از بیمارستان، ورود به منزل، حضور در جمع، خلوت با خود و بازگشت به جامعه از نظر زمانی و مکانی روندی خطی داشت که با زیر طبقات خطرات جسمی آغاز؛ با زیرطبقات اختلال در روند زندگی، تعارض معنوی، مشغله روحی – روانی تداوم یافته و به تصور نامطلوب از خود و تنهایی و جدایی و ختم میگردید.
گسیختگی خود/ تهدید/ خطرات جسمی
تجربه سوختن برحسب شدت آسیب، درمرحله اول تهدیدی هولناک، سریع وغیر قابل پیش بینی برای حیات جسمی بود که مشارکتکنندگان را با پاسخهای ناآگاهانه و فیزیولوژیک مواجهه میساخت. مشارکتکنندهای میگفت:
«به محض اینکه الکل رو روی زغال ریختم، دستهام و روسریام آتش گرفت نمیدونم اصلاً چطوری ظرف چند ثانیه هم آتش گرفتم و هم اون رو خاموش کردم(ش۷)».
دراین مرحله، ترسناک و غیرقابلپیش بینی بودن حادثه فرصت هرگونه اقدام آگاهانه را از افراد گرفته و لذا اطرافیان را جهت نجات جان بیمار به واکنشهای سریع روانی - حرکتی وادار میکرد:
«از ترس زبونم بند اومد ، پاهام سست شد، نتونستم فرار بکنم همه چی در عرض چند دقیقه ، چند ثانیه اتفاق افتاد. اصلا نمی دونید آدم چقدر زود میسوزه. تا اینکه یکی از فامیل من رو با پتو خاموش کرد(ش۱)».
از طرفی معطلی و بلاتکلیفی در زمان انتقال و بستری شدن همچنین درمان در بیمارستان به دلیل درد شدید و غیر قابل تحمل و ماهیت ویرانگرش، در فضایی ناخوشایند و ناراحت کننده؛ تجربهای توام با ترس، اضطراب و رنج و عذاب را پدید می آورد که حتی بعد از گذشت سالها از خاطر نرفته بود، یکی از شرکت کنندگان تعریف کرد:
«تقریبا ساعت ۱۲ و ربع ظهر اینجوری شدم، شب رسیدیم به مرکز استان اونجا هم هیچکاری واسمون نکردند. من خودم نه روز اونجا بودم، توی این نه روز هیچ کاری نکردند. هی میگفتم پام، میگفتند مشکلی نداره، بعد از ۹ روز ما رو مرخص کردند. بعد که پام بدتر شد اومدم مرکز تخصصی ولی بخش سوختگی مردان جا نداشت. اونجا توی سالن هم خوابیده بودند. دکتر گفت جا نداریم. تا اینکه توی یک بخش دیگه بستری شدم (ش۴)».
شرکتکننده های دیگر درخصوص درد و فضای حاکم بر بخش اظهار کردند:
«هر دفعه که پانسمان میکردند، مرفین میزدند. با این حال اثر نمی کرد. اصلا اون آب رو که باز میکردند، وای! مثل این بود که آدم میمرد و زنده میشد(ش۱)».
«صبح وقتی صبحانه را میآوردند دیگه من میگفتم یا حسین الان میان میشورند، خیلی درد داشت چون میبردن زیر آب و با تنظیف میشستند. قبل از من هم که مریضها میرفتند، تمام پوستهای کنده شده شون افتاده بود زمین، آدم میدید حالش بد میشد، خیلی بد بود(ش۸) ».
«توی بیمارستان دو تا اتاق داشتند اون ته سالن که مریضهایی رو که وضعشون خراب بود میبردند اونجا. از اونجا هم هیمرده بود که میبردند بیرون(ش۱) ».
در چنین فضای سنگین عاطفی بیماران برای حفظ جان خود ناگزیر بودند که به درمانهای سخت و عذاب آوری تن دهند که تجربهای تلخ ازدوران بستری بود:
«شروع کردند به گرفت. عمل که کردند بقیه جاهای سالمم رو پوستش رو کندند و خلاصه انداختند این یکی جاهام. بعد از گرفتها روش رو نبستند. باز نگه میداشتند. حالا فرض کنید یک بار از روی شکمم گرفت برداشته بودند. نه به پشت می توانستم بخوابم و نه به شکم..(ش۱)».
گسیختگیخود/ تهدید/ اختلال در روند زندگی
این طبقه با ویژگیهای تغییر در راحتی، تغییر در توانمندی، نقشها و وابستگی، تغییر در روابط شخصی و تغییر چهره، در گذر از بیمارستان و ورود به منزل مشخص میشد. اغلب شرکت کنندگان معتقد بودند که ورود به منزل و مواجه با تغییرات جدید و درک واقعیت اختلال در روند زندگی؛ خوشحالی آنها از ترخیص را به یاس مبدل ساخت و تصور آنها از بهبودی را تغییر داد.
«بعد از اومدن به خونه میگفتم خوب میشوم، مثل بقیه میشوم، میروم بیرون، ولی دیدم که مشکلات بعد از اونه. مثلا پوستم نگرفت، افتاد، بعد دستهام جمع شدند، هیچ کاری نمیتونستم بکنم حتی خوردن و حمام کردنم با کمک مامانم بود(ش۷)».
«فکر می کردم اگر از بیمارستان مرخص بشم خوب میشم. یعنی همیشه همچین احساسی داشتم، ولی دیدم نه بابا حالا یک عالمه مونده که برگردم به وضع قبل. توی بیمارستان مشکلات جسمی و درد سخت بود، توی خونه هم قرار گرفتن در شرایط تازه وکنار اومدن با آن سخت بود (ش۱)».
«خودم رو در آینه نگاه کردم قیافهام خیلی فرق کرده بود. یکی از دوستهام که دید گریه کرد(ش۸)».
گسیختگی خود/ تهدید/ مشغله روحی-روانی
هجوم احساسات و افکار ناخوشایند، کلنجاررفتن با خود، تفکرات و احساسات منفی، لذت نبردن در جریان زندگی جدید و حضور نسبی در جمع از ویژگیهای این طبقه بود. با قرار گرفتن در جریان معمول زندگی و مواجهه با تغییرات بوجود آمده، با وجودی که التیام نسبی زخم ها تا حد زیادی از شدت درد جسمی کاسته بود؛ مشغله روحی-روانی در مورد حادثهای که زندگی مشارکتکنندگان را تحتتأثیر قرارداده بود تهدیدی برای این دوره بود. دراین رابطه مشارکتکنندگان بیانکردند:
«بعد که یکم دردهای جسمانی تخفیف پیدا میکنه خوب اون یکی دردها به سراغ آدم مییاد. حالا تقصیر کی بود؟! قصورکجا بود؟! اتفاقی بود که بعدش هر چقدر هم آدم خرج میکرد، برنمیگشت توی اون حالت اول فکرکنید یکی اصلا زیباییاش رو از دست داده بود، زندگیاشرو، جونیاشرو(ش۱)».
«خوابیدن سخت بود، بخاطر فکر بود ، خواب گذشته رو میدیدم که نسوختم با دوستانم میرفتم بیرون(ش۵)».
گسیختگیخود/ تهدید/ تعارض معنوی
تجاربی چون ناامیدی، و تردید نسبت به وجود یا لطف خدا از ویژهگیهای تعارض معنوی در حین خلوت با خود بود. تداوم فشارهای روحی روانی مشارکتکنندگان درجریان زندگی متفاوت با قبل ازسوختن باعث میشد که شرایط سخت زندگی جدید آنها را آنچنان نا امید سازد که حتی نسبت به وجود خدا یا ترحم او تردید پیدا کنند:
«وقتی به خودم نگاه میکردم، فکر میکردم اصلا خدایی نیست… یکی که میگفت به خدا توکل کن، یکی از خدا شفا گرفت، میگفتم نه اصلا خدا واقعیت نداره. خدا باشه یک کاری واسم میکرد، اصلا خدایی وجود نداره ؛ به خانواده میگفتم ، میگذاشتید اون موقع توی بیمارستان بمیرم از این بهتر بود(ش۵)».
«میگفتم خوب نمیشوم، خیلیخیلی ناامید بودم، مامانم که میگفت بیا برویم بیرون میگفتم نه دیگه تمام شد سوختم (ش۷)».
گسیختگیخود/ تهدید/ جدایی
در گذر به سوی جامعه؛ تهدید جدایی با ویژگیهایی چون ایزوله شدن، ناکامی در تعاملات، دریافت واکنشهای ناخوشایند از طرف دیگران و ناکامی مشخص گردید.
شرح تجربه مشارکتکنندگان در خصوص تعامل با دیگران وحضور در اجتماع نشان میداد که تنهایی و جدایی در آنها با درجات خفیفی از ایزوله شدن درمنزل آغاز و با دریافت واکنشهای ناخوشایند از طرف دیگران و ناکامی در ارتباطات درحین ورود به اجتماع تداوم پیدا میکرد.
«از بیمارستان که اومدم خوابیدم توی خونه، بیرون نمیتونستم بروم، حیاط نمیتونستم بروم. بیرون هم که میرفتیم مردم که می پرسیدن اون آدم رو ناراحت میکرد. میرفتم فیزیوتراپی، اونجا هم باز همه میپرسیدن که چی شده ؟ مثلا عروسی نمیتونستم بروم خیلی خجالت میکشیدم همه ازم میپرسیدند صورت تو چی شده؟ وای چقدر سوخته !! چقدر بد سوخته! (ش۷)».
یک مشارکتکننده مذکر در خصوص ارتباط با جنس مخالف گفت:
«اوایل همه نگاه میکردند، میگفتند صورتش سوخته آدم اذیت میشد. بعدها هم دخترها کلا از آدم … فرار میکردند. خیلی واسه آدم سخته…دیگه ما هم فکر میکردیم امیدی نیست(ش۵)».
گسیختگیخود/ تهدید/ تصور نامطلوب از خود
پس اگر طرفین بعد از انتخاب داور و قبل از صدور رأی متوجه یکی از فروض فوق شوند بازوی اجرایی جهت رد داور، ایراد به صلاحیت داور است که در این صورت مطابق ماده ۴۶۳ اگر طرفین به داوری یا اشخاص دیگر، توافق نکنند موافقت داوری باطل و ملغی اثر و دادگاه رسیدگی به اختلاف خواهد نمود. همچنین اگر انتخاب داور توسط دادگاه صورت گرفته باشد و موارد فوق رعایت نشود موجبات ایراد را فراهم می آورد.
ذیل این مبحث باید گفت در صورتی که به موجب حکم دادگاه، شرکت تجاری ورشکسته اعلام شده باشداین شرکت نمی تواند به عنوان داور انتخاب شود زیرا با انحلال شخصیت حقوقی شرکت، و با ورشکستگی نیز اهلیت شرکت خاتمه یابد. حال اگر فرد ورشکسته فرد حقیقی هم باشد باز هم نمی تواند داور باشد. دکتر شمس می گوید کافی است شخص اهلیت اقامه دعوایی را که برای داوری به او ارجاع شده داشته باشد(شمس، ۱۳۹۲، ج۳،۵۱۷). بنابراین کسی که اهلیت اقامه دعوا را ندارد اهلیت داور شدن را نیز نخواهد داشت.
در مورد بند۱ ماده ۴۶۶ باید اضافه کرد که اگر موضوع داوری امور غیر مالی باشد شخص بالغی که هنوز به سن ۱۸ سال نرسیده می تواند آن را بپذیرد چرا که برای دعوای غیر مالی ضرورتی به ارائه حکم رشد نیست و این مطلب از تبصره ۲ ماده ۱۲۱۰ ق.م به دست می آید امّا لازمه ی داوری حتی در امور غیر مالی نیز علاوه بر بلوغ ، رشد نیز می باشد به همین جهت عرف قضایی داوری بالغ غیر رشید را نمی پذیرد.دلیل آنکه، در امور مالی و چه در امور غیر مالی ماده ۴۶۹ ق.ا.د.م سن لازم برای داوری را ۲۵ سال تمام اعلام کرده است.
در رابطه با بند۲ ماده ۴۶۶ باید گفت به موجب ماده ی ۲۵ قانون مجازات اسلامی ، محکوم رااز حقوق اجتماعی به عنوان مجازات تبعی محروم می دارد در ماده ۲۶این قانون، حقوق اجتماعی را بر شمرده که بند(د) آن انتخاب شدن به سمت داوری یا کارشناسی در مراجع رسمی را ممنوع کرده است.
۲-از جمله دیگر مواردی که موجبات ایراد عدم صلاحیت داور را فراهم می آورد توجه به ماده ۴۶۹ است، این ماده بیان می دارد که اشخاص زیرا نمی توان به داوری انتخاب نمود مگر به تراضی، آن چه از این ماده به ذهن می رسد این است که اگر شخصی را به عنوان داور انتخاب نمودند، و بعد از انتخاب مشخص شود برای مثال به ۲۵ سال تمام نرسیده است، در این جا اگر رضایت هر دو طرف حاصل شود، فرد انتخابی می تواند جریان داوری را ادامه دهد اما اگر حاصل نشود نتیجه اش بی اعتباری شخص داور خواهد بودکه اگر یکی از طرفین ایراد عدم صلاحیت کنداز موجبات رد داور خواهد بود. یا اگر دادگاه شخصی را که به عنوان داور انتخاب کند که شرایط ماده ۴۶۹ را نداشته باشد و بعد طرفین در جریان داوری مطلع شوند می توانند نسبت به داور انتخابی اعلام جهات رد کنند(مهاجری ،۱۳۹۲،۲۴۹).
مشمولین ماده ۴۶۹:
الف: کسانی که سن آنان کمتر از ۲۵ سال باشد.
ب: کسانی که با یکی از اصحاب دعوا قرابت نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند.
د: کسانی که قیم یا کفیل یا وکیل یا مباشر امور یکی از اصحاب دعوا یاشند. یا یکی از اصحاب دعوا مباشر امور آنان باشد.
ه : کسانی که خود یا همسرانشان وارث یکی از اصحاب دعوا باشند.
و : کسانی که با یکی از اصحاب دعوا یا با اشخاصی که قرابت نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم با یکی از اصحاب دعوا دارند، در گذشته یا در حال دادرسی کیفری داشته باشند.
ز: کسانی که خود یا همسرانشان و یا یکی از اقربای سببی یا نسبی تا درجه دوم از طبقه سوم او با یکی از اصحاب دعوا یا زوجه و یا یکی از اقربای نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم او دادرسی مدنی دارند.
ل : کارمندان دولت در حوزه ی مأموریت آنان
این ماده عمدتاً با هدف حفظ بی طرفی وضع شده است زیرا جز در مورد تراضی طرفین ، انتخاب اشخاصی که ظن جانب داری در آن ها می رود را به عنوان داور منع کرده است. (جنبیدی ،۱۳۸۸، ۱۶۸). به همین سبب با جواز ایراد عدم صلاحیت می توان نسبت به جانبداری احتمالی عکس العمل نشان داد.
شرح موارد فوق:
در رابطه با بند۱ باید گفت که اشخاص مذکور کسانی اند که اهلیت نسبی لازم را جهت داوری ندارند ولی رضایت طرفین می تواند عدم اهلیت را جبران کند. به هر حال رضایت طرفین می تواند اهلیت را جبران کند، به هر حال اگر در تعیین داور و مواردی که انتخاب توسط داور صورت می گیرد(مواد ۴۵۹ و ۴۶۰) این مورد را توجه نکند و یا اگر طرفین فردی را با تصور این که بالای ۲۵ سال است، به عنوان داور برگزینند ولی در جریان داوری متوجه به عدم اهلیت لازم شوند و بعداً رضایت بعدی را جهت برطرف کردن مشکل عدم اهلیت داور الحاق نکنند ، هر یک از طرفین و یا فرد ذینفع می تواند ایراد عدم صلاحیت داور را مطرح کند. در مورد این مسأله باید گفت مفهوم بند۱ ماده ۴۶۹ این نمی باشد که اشخاص مذکور را تحت هر شرایطی و با هر سنی می توان با تراضی به عنوان داور انتخاب کرد بلکه تراضی طرفین تا جایی مؤثر است که اشخاص کمتر از ۲۵ سال فاقد اهلیت نباشند مثلاً شخصی که پنج ساله است را حتی با تراضی نمی توان به عنوان داور انتخاب کرد چرا که مورد ممنوعیت بند یک ماده ۴۶۶ می شود.
هم اکنون تمام مراجع رسمی به ناگریز سن ۱۸ سالگی را که یادگار قانون رشد متعاملین ۱۳۱۳ است در مورد همه اجرا می کنند بنابراین روش عملی در تشخیص آغاز اهلیت اشخاص حقیقی ایرانی سن رسمی ۱۸ سال شمسی است که با اوراق هویت قانونی قابل احراز است و این سن به عنوان قدر متقین در سطح بین المللی نیز پذیرفته شده است ولی قانون گذار برای داور شدن سن ۱۸ سال را جز در مورد تراضی کافی ندانسته و غیر از اهلیت شرط سن هم مقرر کرده است. در قانون تجاری بین المللی هم برای داور شدن سن قاضی تعیین نشده است ولی به هر حال در مورد هر یک ار اتباع ایران و بیگانه سن قانونی براساس قانون متبوع خودشان سنجیده می شود.( یوسف زاده،۱۳۹۲،۱۳۵).
در رابطه با نفع و ضرر باید گفت حالتی که در هر فرد امکان دارد متحقق شود و ناخودآگاه در جریان رسیدگی مؤثر واقع شود در رابطه با مقام قضایی در دادگاهها که عدالت آن ها جهت گزینش بارها مورد بررسی قرار می گیرد در معرض این مقوله هستند چه برسد به فردی که به عنوان داور معین می شود.
در رابطه با اشخاص دارای قرابت باید گفت ، در مورد درجات و طبقات داور با یکی از طرفین قانون ضوابطی را وضع و اشخاص مشمول را از انتخاب شدن به عنوان داور توسط دادگاه محروم نموده است، یعنی در صورت عدم توجه دادگاه به رابطه قرابتی ، از موجبات ایراد رد داور است. درجات و طبقات در ماده ۱۰۳۲ قانون مدنی بیان شده است، ماده ۱۰۳۳ قانون مدنی نیز ناظر به وضعیت درجات در ارتباط با قرابتهای سببی است چرا که به دلالت ماده ۱۰۳۳ قرائت بر دو قسم است، نسبی و سببی.
دکتر مهاجری سؤالی را ذیل این مبحث عنوان کرده که آیا کسانی که با وکیل یکی از طرفین دعوا قرابت نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند مشمول محرومیت خواهند بود یا خیر؟ در پاسخ باید گفت چنان چه ظاهر بند ۳ ماده ۴۶۹ را ملاک قرار دهیم چون وکیل اصالتا جزء اطراف دعوا محسوب نمی شود لذا انتخاب اقوام او به عنوان داور منعی ندارد اما چنان چه علت وضع ماده را رعایت کامل بی طرفی و عاری بودن داور از تمامی جاذبه هایی که ممکن است در نظر او خدشه ایجاد کند مدنظر مقنن بوده از طرفی در بند ۳ ماده عبارت اصحاب دعوا به طور مطلق به کار رفته و شامل وکیل نیز می شود لذا باید در این محدوده اقوام وکیل را نیز مشمول این محرومیت بدانیم(مهاجری، ۱۳۹۲ ،۲۴۰).
اگر بین شخص و یکی از طرفین رابطه قیمومیت باشد و یا شخص کفیل یا مباشر یا وکیل امور یکی از طرفین باشد آن شخص از انتخاب شدن به عنوان داور محروم است و در صورت انتخاب توسط دادگاه از موجبات رد صلاحیت است.
در رابطه با بند ۶ و ۷ این ماده نیز از آن جا که احتمال جانبداری و ناحقی می رود این گونه اشخاص هم از داوری محروم اند. البته بین این دو بند تفاوت هایی وجود دارد.
الف: در دعوای کیفری فقط شخصی که مد نظر است به عنوان داور برگزیده شود نباید طرف دعوا بوده باشد در حالی که در دعاوی مدنی همسر و اقربای او نیز نباید طرف دعوا بوده باشد.
ب: دعوای کیفری چنان چه در گذشته وجود داشته مانع از انتخاب است در حالی که دعوای مدنی خاتمه یافته ی سابق مانع از انتخاب است.
ج: در دعوای کیفری وجود دعوای سابق و فعلی بین بستگان شخص و بستگان یکی از طرفین مانع داوری نیست در حالی که در دعوای مدنی فقط وجود دعوای فعلی بین بستگان شخص و بستگان یکی از طرفین مانع از داوری است.
د: وجود دعوای کیفری بین همسر شخص و همسر یکی از طرفین دعوا مانع از داوری نیست اما وجود دعوای مدنی بین همسر شخص و همسر یکی از طرفین مانع از داوری است. در بند پایانی این ماده هم به محرومیت کارمندان در حوزه ی مأموریتشان اشاره شد که منظور از کارمندان معنای مطلق آن شامل کلیه کارمندان اعم از رسمی، پیمانی می شود ولی در رابطه با پیمان کاری که زیر نظر یک ارگان دولتی کار می کند: کارمند محسوب نمی شود همچنین کارکنان روز مزد و شرکتی از کارمندان دولتی محسوب نمی شوند. البته ممنوعیت مذکور مربوط به حوزه ی وظیفه آن هاست. در قانون منع مداخله ی وزراء و نمایندگا ن مجلس و کارمندان دولتی در معاملات دولتی و کشوری ۱۳۳۷ آمده کارکنان و مقامات دولتی از داوری در دعاوی دولت یا مجلس یا شهرداری ها و سایر مراجع مذکور در آن قانون منع شده اند که این ممنوعیت در ارتباط با معاملات مذکور است. در مورد شناسایی مفهوم کارمند باید گفت هرکسی به موجب حکم یا قرارداد به خدمت یکی از دستگاه های حکومتی پذیرفته شود کارمند است اعم از این که دستگاه اجرایی مذکور جزء نهادهای دولت مرکزی یا جزء نهادهای غیر متمرکز مانندشهرداری هاو شوراها و …باشد.
به نوعی می توان گفت کارمند از نظر قانون مدیریت خدمات کشوری کسی است که به خدمت یکی از اشخاص حقوقی حقوق عمومی در ایران پذیرفته شده باشد.(امامی،۱۳۸۹، ۲۰۲)
لذا در کلیه موارد فوق در صورت عدم رعایت در انتخاب داور، هر یک از طرفین می تواند ادعای عدم صلاحیت کند همچنین در صورتی که طرفین بعد از تعیین داور و در جریان داوری مطلع شدند که داور شرایط مذکور را ندارد می توانند در صورت عدم توافق ، هر یک ایراد عدم صلاحیت داور مطرح کنند.
۳-طبق ماده ۴۷۰ کلیه قضات و کارمندان اداری شاغل در محاکم قضایی نمی توانند داوری نمایند هر چند با تراضی طرفین باشد.
این ممنوعیت اگر توسط دادگاه و یا شخص ثالثی که اختیار انتخاب داور به وی تفویض شده رعایت نگردد هر یک از طرفین می توانند نسبت به صلاحیت داور ایراد عدم صلاحیت کنند . این ماده از دوجهت قابل بحث است که چگونه است که مثلاً پزشک بعد از این که کار خود را در بیمارستان انجام داد، می تواند به مطب خصوصی خود نیز رجوع و کار کند و یا یک مهندس معدن یا معماری که در شهرداری مشغول است و مجوز نظام مهندسی دارد می تواند به طور آزاد برای خود کار کند و عده ای دیگر این تبعیض را نوعی اعتبار قائل شدن به حیثیت قاضی و دستگاه قضایی و رعایت شأن کارمندان قضایی می دانند.(شمس،۱۳۹۲،ج۳،۵۱۹).
در این ماده بررسی چند مورد خالی از لطف نیست:
الف: قضات مشمول حکم کسانی اند که با پست قضایی در استخدام نظام قضایی ایران باشند. نظریه ی شماره ۷۸۶۲/۷ مؤرخ ۲۷/۸/۸۰، نظر به این که در قسمت صدر ماده ۴۷۰ ق.ا.د.م تأکید شده است، کلیه قضات، بنابراین قضات اعم از از این که شاغل در محاکم قضایی باشند و یا نباشند حق داوری ندارند و در مورد کارمندان صرفاً کارمندان شامل در محاکم قضایی مستثناء شده اند.
ب: مسأله ی دیگر که این که وقتی گفته می شود هر قاضی با پست و حوزه قضایی خاصی شناخته می شود، آیا اگر خارج از حوزه ی قضایی خود باشد، دیگر این محدودیت برداشته می شود؟
از یک سو، قاضی در خارج از محدوده ی جغرافیایی خود آزاد و یک شهروند عادی است از سوی دیگر حکمتی که موجب این ممنوعیت شده در حوزه های دیگر هم احساس می شود. اگر داوری کردن برای قاضی خلاف حیثیت و شأن او و نظام قضایی است و می تواند منشأ فساد باشد در خارج از محدوده مأموریت هم امکان دارد. این مورد هم در صورتی که رعایت نگردد از موجبات ایرادعدم صلاحیت است البته در مورد امکان داوری قضات بازنشسته که نظریه مشورتی شماره ۱۱۳۰/۷ مؤرخ ۸۱ موجود است.
۴-یکی از موارد دیگر ، مطلبی است که در ماده ۴۸۳ آمده، در صورتی که داوران اختیار صلع داشته باشند می توانند دعوا را به صلع خاتمه دهند.
نکته ای که در این ماده ذکر می شود این است که رأی داوری که بر مبنای اختیار صلع و سازش صادر می شود رعایت قوانین موجه حق لازم نیست بلکه رعایت آنچه را که عدل و انصاف می دانند باید رعایت شود(متین ، ۱۳۷۸،۹۰)
در توجیه این مطلب می توان گفت مبنای صلع و سازش تسامح و گذشت است.لذا در صورتی که داوری اختیار صلع و سازش نداشته باشد و جریان داوری را براساس انصاف اداره کند، و رأی او براساس قانون نباشد می توان ایراد عدم صلاحیت داور را بدلیل عدم اختیار صلع و سازش بیان داشت. چرا که داور اگر صلع و سازش نداشته باشد، ولی جریان داوری را براساس صلع و سازش و انصاف ادامه دهد، هر یک از طرفین می تواند ایراد کنند چرا که، داور در این مورد حق اداره کردن جریان داوری را براساس انصاف ندارد.
به عبارت دیگر، وظیفه اصلی داور این است که در خصوص اختلاف مورد نظر طبق قواعد حقوقی، عمل و حکومت کند. ولی اگر طرفین به داور اختیار ندهند براساس قواعد انصاف رأی دهد ولی داور خودسرانه جریان داوری را براساس انصاف اداره کند از موجبات ایراد می باشند.
در مقررات و آیین نامه نحوه ارائه ی خدمات مرکزی داوری. داور در صورتی قابل حرج و ایراد می داند که اوضاع و احوال موجود باعث تردید موجهی نسبت به بی طرفی و استقلال او شود و یا اوصافی که طرفین تعیین کرده اند را دارا نباشد و سپس به بررسی مواردی که موجبات حرج را فراهم می آورد پرداخته .(ماده ۲۳).
همچنین در ماده ۱۲ ق.ا.د.ت ب همین موضوع را بیان داشته بااین تفاوت که موجبات حرج و رد را ذیل این ماده نیاورده است.
دکتر کریمی در کتاب خود به بعضی از موارد خروج داور از حدود صلاحیت را آورده که می تواند موجبات ایراد عدم صلاحیت داور را در پی داشته باشد.ولی در این تحقیق سعی شد همه موارد بیان گردد.
داور اختیار صلع و سازش نداشته و با این وجود دعوا را به صلع ختم کرده است.
موضوع داوری فقط قسمتی از قرارداد بوده ولی داور در خصوص کل قرارداد یا آن قسمتی که موضوع داوری نبوده اظهار نظر نموده است.داور حق نداشته تا رأی خود را به استناد انصاف صادر نماید و این محدودیت را نادیده گرفته است.(کریمی ،۱۳۹۲،۱۸۹).
جمع بندی نهایی این که بنا به نظر دکتر مهاجری و دکتر یوسف زاده این نکته بدست می آید که عمده ترین جهات ایراد به صلاحیت داور ماده ۴۶۶ و ۴۶۹ ق.ا.د.م می باشد.(مهاجری،۱۳۹۲ویوسف زاده۱۳۹۲) جهات رد در صورتی علیه داور قابل استناد است که طرفین در انتخاب داور تراضی نکرده باشند. داور مرضی الطرفین هم در صورتی مصون از جرح است که طرفین با علم به وجود جهات رد او را برگزیده باشند بنابراین اگر طرفین بدون اطلاع از وجود جهات جرح ، داور را انتخاب کرده باشند و بعداً یکی از جهات جرح حادث شود می توانند او را جرح و رد کنند.نکته دیگر این که گاهی داور در حین انتخاب جهت رد ندارد ولی بعد از انتخاب و در جریان داوری جهت رد حادث می شود هر چند در ق.ا.د.م در این خصوص حکم صریحی وجود ندارد ولی با توجه به این که بی طرفی از لوازم ذاتی هر نوع قضاوتی است، در صورتی که بعد از انتخاب داور وضعیتی حادث شود که اگر در موقع انتخاب وجود داشت مانع انتخاب می شد داور باید آن را به اطلاع طرف مقابل برساند و چنین داوری قابل رد است. همچنین اگر داور توسط دادگاه انتخاب شود و دادگاه این مسائل را رعایت نکند باز هم از موجبات رد است همچنین در صورتی که شخص ثالث اقدام به انتخاب داور نموده باشد و این شرایط را رعایت نکند از موجبات رد می باشد.
۲-۱-۳ - بند سوم : ایرادامر مطروحه
در دادگاههای دولتی این ایراد زمانی مطرح می شود که خوانده ی دعوا اعلام نماید دعوای اقامه شده بین اصحاب آن، سابقاً در همین دادگاه یا دادگاه دیگری که از حیث درجه با این دادگاه مساوی است مطرح شده و در حال رسیدگی است. این ایراد در صورتی که دعوای مطروحه درمورد همان دعوای اقامه شده ی قبلی نبوده اما با آن ارتباط کامل داشته باشد نیز قابل طرح است.(بند۲ ماده ۸۴). دادگاه در صورت پذیرش ایراد، چنان چه دعوا در همین دادگاه مطرح باشد با صدور قرار رسیدگی توأمان به تمام دعاوی یکجا رسیدگی می نماید(ماده۱۰۳) و چنان چه دعوا در شعبه ی دیگری از همین دادگاه مطرح باشد از رسیدگی به دعوا خودداری و پرونده پس از صدور قرار امتناع از رسیدگی با تعیین رئیس شعبه ی اول برای رسیدگی توأم به شعبه ای که دعوا در آن مطرح است احاله می شود(شمس،۱۳۸۸،ج۳،۲۴).
اما ایراد امر مطروحه در نهاد داوری ، مطابق ماده ۴۵۴ چنان چه اصل اختلاف و منازعه در دادگاه مطرح و در حال رسیدگی باشد، طرفین می توانند با تراضی ، موضوع را به داوری ارجاع دهند. در این ماده تراضی در هر مرحله از رسیدگی ممکن دانسته شده است. منظور از مراحل رسیدگی اعم از بدوی ، تجدید نظر و دیوان عالی کشور است چرا که عبارت هر مرحله از رسیدگی بر این معنا دلالت دارد.
و مضافاً ماده ۴۹۴ قانون که تقاضای مشترک ارجاع به داوری در مرحله ی فرجامی را تجویر نموده و در واقع در عالی ترین مرحله ی رسیدگی که دیوان عالی کشور باشد نیز نظر داشته است ، با توجه به ماده ی ۴۵۴ ، که قید در هر مرحله از رسیدگی را آورده ، موجه است طرفین چون با هزینه خود و توسط قضات منتخب اند، در هر مرحله از رسیدگی بتواند، به داوری توافق کند.
با توجه به مطالب فوق الذکر شاید این شائبه به وجود آید که حال که در هر مرحله از رسیدگی ، آمده لذا، ایراد امر مطروحه موضوعیت نخواهد داشت چرا که طرفین با رضایت خود به داوری آمده اند و رضایت دو طرفه دیگر بحثی از ایراد امر مطروحه باقی نمی گذارد.
دکتر کریمی، اشاره دارد که ممکن است دعوایی که نزد داور یا نهاد داوری مطرح شده است قبلاً در مرجع داوری دیگری مطرح و در حال رسیدگی باشد، در این صورت ذی نفع می تواند ایراد امر مطروحه مطرح نماید پس با چند فرض رو به رو هستیم، اگر دعوا ابتدا در یک مرجع داوری مطرح و پس از آن ، در مرجع داوری دیگری طرح گردد این به معنای صرف نظر کردن از داوری اول است، در این حالت چنان چه خوانده دعوای دوم به ایراد امر مطروحه متوسل نشود توافق ضمنی مبنی بر انصراف از داوری اول و احاله قضیه به داوری بعدی خواهد بود لازم به ذکر است که داور دوم نمی تواند رأساً ایراد امر مطروحه کند، چنان چه دعوایی در حالی که دادگستری مطرح است در یک مرجع داوری نیز اقامه گردد، این امر به خودی خود دررسیدگی دادگاه اثری ندارد زیرا جهات صدور رأی قاطع مشخص است و طرح دعوا در داوری در زمره ی این موجبات نیست. ولی اگر طرفین دعوا با توافق یکدیگر، اختلاف را به داوری ارجاع دهند در این صورت مطابق مفاد ماده ۴۵۴ ق. ا. د .م و اصول کلی دادگاه باید رسیدگی را متوقف و منتظر نتیجه رسیدگی داور بماند، در این حالت یعنی فرضی که طرفین دعوا با توافق هم اختلاف خود را در دادگستری مطرح می نمایند هیچ کدام نمی توانند به ایراد امر مطروحه متوسل شوند. (کریمی،۱۳۹۲،۱۹۰)
پس از مجموع بررسی ها به نظر می رسد در صورتی که موضوع در یک مرجع داوری در حال بررسی باشد و پس از آن در مرجع دیگری داوری مطرح گردد، هر یک از طرفین می تواند ایراد امر مطروحه نماید مشروط بر این که توافق ثانی جهت ارجاع به داوری دوم مبنی بر انصراف از داوری ابتدایی نباشد. اما اگر موضوع ابتدا در دادگاه در حال رسیدگی باشد و بعداً طرفین به ارجاع اختلاف به داوری توافق کنند، با توجه به این که ماده ۴۵۴ صراحتاً اجازه ی این امر را صادر نموده است طرفین نمی توانند ایراد امر مطروحه را مطرح کنند. البته این مطلب از لحاظ تئوری بحث می گردد و چرا که در عمل اگر طرفین از ارجاع به داوری پشیمان باشند دیگر محلی برای ایراد موضوعیت پیدا نمی کند چرا که می توانند مفاد ماده ۴۷۲ به تراضی، داور یا داوران را عزل کنند.همچنین جای دیگر این ایراد زمانی است که طرفین در ابتدا به صورت شرط ضمن العقد اختلاف را به نهاد داوری سپرده باشند و بعد از بروز اختلاف به داوری نهاد دیگری رجوع کنند مشروط بر اینکه ارجاع به داوری دوم مبنی بر انصراف از داوری اول نباشد.
۲-۲- گقتار دوم: ایرادات ناظر بر طرفین داوری