آنتونیو کسسه در چنین وضعیتی این سوال را مطرح میکند که آیا امکان شکلگیری عرف آنی مبتنی بر دفاع مشروع پیش بینی شده در ماده ۵۱ هستیم؟ وی پاسخ به این سوال را اگر چه زود میداند، اما منکر حرکت حقوق حاکم بر دفاع مشروع به این سمت و سو نیز نمیگردد.
البته وی تأکید دارد که حقوق حاکم بر دفاع مشروع میبایست به برخی از مسایل پرداخته و وضعیت را روشن کند، حقوق حاکم بر دفاع مشروع فقط علیه دولتها و تحت شرایط خاص قابل توجیه بود، در شرایط دفاع مشروع هدف دولت متجاوز بود و منظور هم دفع تجاوز بنابراین مدت اقدام نظامی و خاتمه آن کاملاً مشخص بود. امّا در مورد سازمان تروریستی موضوع متفاوت است. در این مسأله زور میبایست علیه سرزمین دولت میزبان صورت بگیرد که ممکن است نقض حاکمیت دولت مزبور تلقی گردد. ضمن آنکه گفته شده که شبکه کامل هستههای تروریستی تشکیل دهنده سازمانی که عملیات ۱۱ سپتامبر را رهبری کرده است در بیش از ۶۰ کشور جهان پراکنده است، آیا میتوان تمام این کشورها را هدف قرار داد؟ بدون شک پاسخ منفی است.
در پاسخ به چنین شرایطی به نظر میرسد، دفاع مشروع سنتی یا کلاسیک واکنش فوری را به رسمیت میشناسد و چنانچه دولت قربانی حمله، دفع موقت کند، دفاع مشروع میبایست تحت مدیریت شورای امنیت اعمال گردد. دولت قربانی نیز فاقد مجوز برای اقدام تلافیجویانه که خلاف حقوق بینالملل شناخته شده است، میباشد. در مورد وسایل و شیوه های قابل استفاده نیز وضع پیچیده تر است، حقوق بینالملل، دفاع مشروع کلاسیک، توسل به زور را علیه اهداف نظامیودر چارچوب قواعد انساندوستانه بینالمللیمجاز شناخته است، امّا در قضیه تروریسم برخی دولتها خواستهاند تا استفاده از هر نوع زوروخشونت و توسل به انواع وسایل و روش ها حتی کشتن تروریستها بدون محاکمه و یا استفاده از سلاحهای هسته ای را مشروع جلوه دهند[۱۸۳].
و/ قطعنامه ۱۳۷۳ و مقابله با تروریسم
شورای امنیت در چارچوب اختیاراتش و با توجه به وظیفهاش در حفظ صلح و امنیت بین المللی، به صورت موردی و گاهی به شکلی عام و کلی در جایگاه قانون گذاری قرار می گیرد و در چارچوب فصل هفتم منشور، به شناسایی موقعیتهای علنی تهدید کننده یا نقض کننده صلح و امنیت بین المللی پرداخته و ترتیباتی را برای مقابله با آن اتخاذ کرده است. تروریسم از جمله موارد عینی ناقض صلح و امنیت بین المللی است که تا پیش از واقعه ۱۱ سپتامبر، جامعه بین المللی نتوانسته بود استراتژی هماهنگ و موثری را برای برخورد قاطع با آن در پیش بگیرد. نتیجه این ناهماهنگی در جامعه بین المللی، رخداد بزرگترین حادثه تروریستی تاریخ آمریکا بود که مقداری زیادی را به کام مرگ کشاند.
این حادثه ضرورت ایجاد قواعدی را که به تکالیف دولتها در قبال مبارزه با تروریسم معین نماید، نمایان کرد. روند قاعدهسازی و تعهدسازی با زمان به نسبت طولانی خود هم به لحاظ فرایند زمان بر شکل گیری قواعد عرفی و هم تصویب قراردادهای بین المللی و هم به دلیل محدود بودن تعداد کشورها که مایل باشند به کنوانسیونها بپیوندند، بدون شک پاسخگوی نیاز موجود نبوده است. از این رو اعتقاد بر این است که شورای امنیت با بهره گیری مناسب از فرصت پیش آمده، به عنوان بهترین گزینه موجود، روندی را که ممکن بود دهها سال طول بکشد، تنها ظرف چند روز به انجام رسانید.
شورا در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۱ بدون آنکه وضعیت خاصی را مورد توجه قرار دهد، قطعنامه ۱۳۷۳ را در راستای مبارزه قاطع با تروریسم و تحقق اهداف مذکور صادر کرد. این قطعنامه موجد تعهدی واحد برای همه اعضای سازمان ملل متحد است. تعهداتی فراتر از آنچه در کنوانسیونها و قراردادها و پروتکلها وجود دارد. این موضوع، اقدامی بی سابقه در رویه شورای امنیت محسوب میگردد[۱۸۴]. که شورای امنیت با تفسیر موسع از اختیاراتش، اکنون نه تنها اعمال قدرت میکند بلکه برای خود قدرت “قانون گذاری” قایل است. بدون اغراق، قطعنامه ۱۳۷۳ شاید قویتر از یک کنوانسیون بین المللی است که بدون نیاز به تصویب کشورها هم اکنون لازم الاجرا می باشد[۱۸۵].
از مجموع مفاد این قطعنامه ۴ تکلیف مشترک که جان مایه تمام کنوانسیونها و اسناد بین المللی مربوط به تروریسم میباشد، قابل استخراج است، تعهداتی که بعضاً پیش از آن حتی مورد استقبال جهانی واقع نشده بود مانند کنوانسیون مربوط به سرکوب مالی تروریسم.
برخی[۱۸۶] قطعنامهی ۱۳۷۳ را به عنوان بدعت، حیرت آور یاد میکنند و به دیده تحسین آنرا عهدنامهای کاملاً موفق ارزیابی کرده که بدون هیچ محدودیتی زمانی و مکانی تعهدات سنگینی بر دولتها تحمیل میکند. در هر صورت قطعنامه ۱۳۷۳ اگر چه متأثر از حوادث ۱۱ سپتامبر بوده است لکن بصورتکلی و با هدف به کارگیری تمهیدات موثر برای پیشگیری و سرکوب تروریسم «درآینده» میباشد و تعهداتی را برای دولتها تکلیفنموده است.
۱/ جرم انگاری و تعقیب کیفری تروریسم
به موجب این قطعنامه همه کشورها بایستی عملیات تروریستی را سرکوب کرده و کلیه اعمال زیر را اعمالی مجرمانه قلمداد کنند. ارائه یا جمع آوری داوطلبانه کمک های مالی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از سوی اتباع خود یا در قلمرو خود به منظور آنکه این منابع مالی جهت انجام اعمال تروریستی استفاده شود یا با علم به اینکه قرار است از این منابع مالی به این منظور استفاده شود[۱۸۷].
هم چنین کلیه دولتها باید تعیین کنند که اعمال تروریستی را در قوانین و مقررات داخلی خود به عنوان اعمال مجرمانه مهم به رسمیت بشناسند و با توجه به شدت این گونه اعمال، مجازات متناسب را برای آنها معمول دارند[۱۸۸].
در ارتباط با تحقیقات جنایی یا سایر مراحل رسیدگی های کیفری که مربوط به تأمین مالی اقدامات تروریستی با پشتیبانی از اعمال تروریستی است همه دولتها باید بیشترین همکاری را با یکدیگر داشته باشند. از جمله کمک و همکاری در کسب شواهد موجود و سایر معاضدتهای قضایی که برای ادامه جریان محاکمه لازم است[۱۸۹].
شورا با نگرانی، پیوند تنگاتنگ تروریسم بین المللی و جنایات سازمان یافته فرامرزی را با قاچاق اسلحه و مواد مخدر، پولشویی و نقل و انتقال غیر قانونی مواد هستهای، شیمیایی و بیولوژیکی مورد توجه قرار میدهد و در این ارتباط بر نیاز به تقویت همکاری و تلاشها در سطوح ملّی، زیر منطقهای و بین المللی به منظور تحکیم پاسخ جهانی به این چالش جدی و تهدید امنیت بین المللی تأکید میکند[۱۹۰].
در نهایت شورا تأکید دارند که دولتها مجاز نیستند با انگیزه سیاسی درخواست استرداد تروریستهای مورد ادعا را ردّ کنند[۱۹۱]. و از آنان میخواهد که تضمین کند تمامی اشخاص را که در تأمین مالی، سازماندهی یا برنامه ریزی یا انجام عملیات تروریستی شرکت میکنند، به دست عدالت سپرده شوند[۱۹۲].
۲/ الزام به همکاری و معاضدت دولتها
اصولاً در جامعه بین المللی هر اقدامی در هر زمینه ای بدون همکاری و معاضدت دولتها با یکدیگر ممکن نخواهد بود. ایجاد سازمانهای بین المللی و انعقاد کنوانسیونها و موافقت نامهها زمینهای مناسب برای گسترش همکاری میان دولتها به شمار میروند. منشور ملل متحد یکی از راه های اصلی دستیابی به صلح پایدار را، همکاری بین المللی میان دولتها در حل مسایل بین المللی دانسته، که این امر در اعلامیه اصول حقوق بینالملل در مورد روابط دوستانه میان دولتها نیز مورد تأکید قرار گرفته است. همکاری میان کشورها بطور معمول در زمینه های اطلاعاتی، قضایی، مالی، اقتصادی و خدماتی (حمل و نقل) صورت میگیرد.
چنانکه گفته شد تروریسم بین المللی از آن دسته از معضلاتی است که صلح و امنیت جهانی را با چالش جدی مواجه کرده است و مقابله با آن مستلزم اقداماتی هماهنگ و منسجم میباشد[۱۹۳].
شورای امنیت تا پیش از صدور قطعنامه ۱۳۷۳ همواره در قالب قطعنامههایی که علیه تروریسم صادر میکرد از دولت میخواست در جهت حل و فصل مسایل پیش آمده با یکدیگر همکاری نمایند. شورای امنیت در اولین قطعنامهای که در خصوص تروریسم صادر میکند از تمامی دولتها میخواهد چه به شکل فردی و چه به شکل جمعی، دولت لیبی را به اجابت درخواستهای مربوط به استرداد و مظنون بمبگذاری در هواپیمای پان آمریکن ترغیب نمایند[۱۹۴]. همچنین در خصوص انسداد وجوه و سایر منابع مالی طالبان، انسداد وجوه و سایر منابع اسامه بن لادن و ارائه راهکار نظارت بر اجرای قطعنامههای ۱۲۶۷ و ۱۳۳۳، از تمامی دولتهای جهان میخواهد که با شورا همکاری نمایند[۱۹۵].
بررسی مجموع کنوانسیونهای بین المللی ضد تروریسم و نیز اسناد مربوط به سازمان ملل متحد، ملاحظه میشود که یکی از تکالیف مهم دولتها در مقابله با تروریسم بینالملل، «همکاری و معاضدت آنها با یکدیگر» در تمامی زمینه های اطلاعاتی، قضایی، مالی، اداری و اقتصادی و خدماتی میباشد. اگرچه همه این موارد را در اسناد بین المللی میتوان یافت، لکن بار دیگر شورای امنیت آنها را در قالبی دیگر مورد تأکید قرار داد و به این ترتیب تکلیف جدیدی برای دولتها ایجاد ننمود. الزام دولتها به همکاری با یکدیگر در مبارزه با تروریسم از مقدمه قطعنامه مذکور آغاز میشود.
در بخشی از مقدمه آمده است؛ دولتها ملزم می باشند در قلمرو خود و با هر سلیقه قانونی، در به خرج دادن تدابیر تکمیلی در خصوص پیشگیری و سرکوب اقدامات و علمیات تررویستی و تأمین مالی و تسهیل آن با یکدیگر همکاری کنند[۱۹۶]. در همین چارچوب و با همین هدف، شورا دولتها را مکلف میکند از طریق مبادله اطلاعات و دادن هشدارهای اولیه با یکدیگر همکاری نمایند[۱۹۷].
قطعنامه در بند ۳ اجرایی به صراحت از کلیه دولتها میخواهد تا راههایی برای رشد و تسریع مبادله اطلاعات به ویژه در موارد زیر بیابند :
اقدامات یا تحرکات افراد یا شبکه های تروریستی،
اسناد مسافرتی جعلی یا باطله،
داد و ستد تسلیحات،
مواد منفجره یا مواد حساس،
استفاده گروه های تروریستی از فناوری های مخابراتی،
تهدید ناشی از در اختیار داشتن سلاحهای کشتار جمعی توسط گروه های تروریستی.
در ادامه شورای امنیت اضافه می کند؛
«دولتها بر اساس قوانین داخلی و بین المللی مربوط به مبادله اطلاعات و مسایل اداری و قضایی و همچنین از طریق ترتیبات و موافقت نامههای دو جانبه به منظور جلوگیری از اقدامات تروریستی و سرکوب آن با یکدیگر همکاری کنند[۱۹۸]»
۳/ مقابله با تأمین مالی تروریسم
از اساسیترین حوزه های مبارزه با تروریسم، مقابله با تأمین مالی تروریسم به شمار میرود. در نیل به این منظور، کشورها خود بطور مستقیم یا از طریق سازمان ملل متحد مبادرت به تهیه اسناد و مقرراتی جهت مسدود نمودن راه های تأمین مالی تروریسم نمودهاند.
از حیث اعتبار شکلی و وصف الزام آور، قطعنامههای شورای امنیت بخصوص قطعنامه ۱۳۷۳ مصوب ۲۰۰۱ در وهله نخست اهمیت قرار دارد و در وهله دوم، کنوانسیون بین المللی مبارزه با تأمین مالی تروریسم (۱۹۹۱) تدوین شده توسط سازمان ملل متحد است سپس، توصیههای ویژه هشتگانه و نیز برخی از توصیههای مرتبط چهلگانه گروه اقدام مالی میباشد[۱۹۹].
از عمده مواردی که جامعه بین المللی، از همان روز نخست پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بر سر آن وحدت نظر داشت، این بود که نبرد علیه تروریسم جز با ردیابی و یافتن سرچشمههای تأمین مالی گروه های تروریستی و جلوگیری از کمک رسانی مالی منابع زیرزمینی به عملیات تروریستی نتیجه بخش نخواهد بود[۲۰۰].
تأمین کنندگان منابع مالی تروریستها هم میتوانند از عوامل دولتی باشند و هم از عوامل غیر دولتی که معمولاً به دو صورت قانونی و خلاف قانون از طریق قاچاق مواد مخدر، پول شویی، خرید و فروش سلاح و … تأمین میشوند.
اگر چه تا پیش از وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر، سازمان ملل، بخصوص با تصویب کنوانسیون مربوط به سرکوب تأمین مالی تروریسم و نیز تصویب قطعنامهها و اعلامیههای متعدد دیگر اقدامات خوبی را در جهت تحقق اهداف مذکور انجام داد، لکن عدم استقبال دولتها از این کنوانسیون و بی توجهی آنان نسبت به اهمیت مسئله تأمین مالی تروریسم باعث شد، سرانجام شورای امنیت در قطعنامه ۱۳۷۳ کلیه مکانیزمها و ابزارهای موجود جهت مبارزه با تأمین مالی تروریسم را در قالبی دیگر به دولتها تحمیل نماید. گستردگی ابعاد حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر و حجم امکانات و منابع تخصیص یافته برای اجرای آن، نشان از آن حد از نگرانی از تأمین و تقویت مالی گروه ها و سازمانهای تروریستی بجا و قابل درک است.
قطعنامه ۱۳۷۳ شورای امنیت با علم به این موضوع و پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، به دنبال خشکاندن سرچشمههای تأمین مالی تروریسم به عنوان راه اصلی مبارزه با تروریسم بین المللی را در کانون توجه خود قرار داده است[۲۰۱].
مقدمه این قطعنامه تصریح میکند شورای امنیت «بر ضرورت تقویت و افزایش همکاریهای بین المللی دولتها جهت مسدود نمودن و از میان بردن منابع مالی و سایر امکانات ارتکاب فعالیتهای تروریستی» تأکید دارد[۲۰۲].
عمده تعهداتی را که شورای امنیت در چارچوب این قطعنامه با هدف مقابله تأمین مالی تروریسم ایجاد نموده است، همان است که کنوانسیون سازمان ملل متحد راجع به جلوگیری و سرکوب تأمین و تقویت مالی تروریسم مصوب ۱۹۹۹ مقرر کرده است[۲۰۳].
شورای امنیت سازمان ملل متحد در این قطعنامه و بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد اعلام میکند که کلیه دولت ها باید :
از تأمین مالی اعمال تروریستی جلوگیری و آن را متوقف کنند[۲۰۴].
ارائه یا جمعآوری داوطلبانه کمکهای مالی را از هر طریق، مستقیم یا غیرمستقیم توسط اتباع خود یا در قلمرو خود به منظور استفاده در جهت اعمال تروریستی عملی مجرمانه قلمداد کنند[۲۰۵].
بدون تأخیر، منابع مالی و اقتصادی و سایر داراییهای کسانی را که مرتکب اعمال تروریستی میشوند یا در صدد ارتکاب آن هستند یا در ارتکاب اعمال تروریستی مشارکت یا آنرا تسهیل میکنند، مسدود نمایند[۲۰۶].
منابع مالی یا امکانات اقتصادی و دیگر داراییها را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به این افراد تعلق دارد یا در اختیار آنان است، فوری مسدود کنند[۲۰۷].
منابع مالی و اقتصادی و داراییهای اشخاص و نهادهایی را که از طرف یا به دستور این قبیل افراد و نهادها عمل میکنند، فوری مسدود کنند از جمله داراییهای فراهم شده از منابع اقتصادیای که مستقیم یا غیر مستقیم به این قبیل افراد و نهادهای وابسته تعلق دارند.
اتباع خود یا هر شخص یا نهاد در قلمرود خود را از ارائه امکانات مالی و هرگونه خدمات اقتصادی مستقیم یا غیرمستقیم به اشخاص که مرتکب اعمال تروریستی میشوند یا درصدد ارتکاب یا تسهیل آن هستند، منع کنند. این ممنوعیت باید شامل نهادهای وابسته به تشکیلات تروریستی نیز شود[۲۰۸].
از پناه دادن به کسانیکه اعمال تروریستی را پشتیبانی مالی و … می کنند، خودداری کنند[۲۰۹].
مانع استفاده از قلمرو خود بر ضد شهروندان خود یا سایر کشورها توسط کسانی شوند که اقدامات تررویستی را حمایت مالی و … مینمایند[۲۱۰].
از اینکه هر کس در پشتیبانی مالی و … از اعمال تروریستی شرکت دارد به دست عدالت سپرده میشود، اطمینان حاصل کنند[۲۱۱].
در تحقیقات جنایی یا رسیدگیهای کیفری مربوط به حمایتهای مالی و غیر مالی از اعمال تروریستی مالی بیشترین همیاری را با یکدیگر مبذول دارند[۲۱۲].
به این ترتیب میتوان گفت شورای امنیت در دو قالب با تأمین مالی تروریسم به مقابله پرداخته است؛
ایجاد هنجارهای بین المللی برای مبارزه با تأمین مالی تروریسم،
پرفسور هرولو استاد اقتصاد دانشگاه نیوهمشایر (New Hampshire) پایگاهی از مقالات مربوط به جنگ افغانستان را از مطبوعات جهان به وجود آورده است در این پایگاه داده بیش از ۴۰۰۰ مورد مرگ غیرنظامیان از بمباران ۷ اکتبر ۲۰۰۱ تا ۱ ژانویه ۲۰۰۲ آورده شده است. [۲۸۰]
۱)رعایت اصل تناسب و اقدامات احیاطی
آنطور که به نظر می رسد حملات هوایی که توسط ائتلاف به رهبری آمریکا انجام شده است سیستم های دفاعی هوایی، هواپیماها مقرهای نظامی/ فرماندهی نظامی تأسیسات ارتباطی، اردوگاههای آموزشی نظامی پست های نظامی خط مقدم و فرودگاههایی که برای اهداف نظامی به کار گرفته می شدند را هدف قرار می دادند.[۲۸۱]
از آنجا که حمله به افغانستان با هدف حذف طالبان و القاعده بوده این نیروها در برخی موارد قابل بازشناسی از افراد عادی نبوده اند مثلاً در دسامبر ۲۰۰۱ جمعی از غیرنظامیان در حمله علیه مجموعه مسکونی که تصور می شد اعضای القاعده در آن مستقر شده است در شهر قندهار باعث شد تلفات غیرنظامی سنگینی در منطقه مسکونی به بار آید این هدف قراردادن مناطق مسکونی، ریسک آسیب های جانبی را افزایش داده و عموماً کوچکترین حاشیه خطا را در حملات هوایی به همراه خواهد داشت.[۲۸۲]
با توجه به اصل تناسب یک سری اقدامات امنیتی یا اقدامات احتیاطی باید در ارتباط با حمله در نظر گرفته شده وباید تمام اقدامات امکان پذیر در جهت تأیید اهداف و ماهیت آن ها به کار گرفته شود . تمام اقدامات احتیاطی لازم برای انتخاب ابزارها و روش های حمله با توجه به اجتناب از ایجاد آسیب های جانبی به کار گرفته شود در طول نبردهای هوایی افغانستان اشتباه متعددی روی داد که دلیل ویژه داشتند : یکی بد کار کردن سلاح ها و دیگری موقعیت اشتباه اهداف نظامی .
در خصوص به کارگیری اقدامات احتیاطی نیز که مستلزم شناسایی دقیق هدف و کاربرد سلاح های مناسب با حمله است در افغانستان در ۲۰ اکتبر ۲۰۰۱ هواپیمای F14 نیروی دریایی آمریکا هدف خود را به اشتباه مورد اثبات قرار داد وفاصله خطای نیم مایلی ۵۰۰ پوند بمب را در یک منطقه مسکونی در شمال غرب کابل فرو ریخت روز بعد هواپیمای هورنت نیروی دریایی به اشتباه ۱۰۰۰ پوند بمب را در یک منطقه باز در خارج از هرات فرو ریخت که در برگیرنده برخی منازل مسکونی غیرنظامیان بود. در اینجا هدف مورد نظر ساختمان هایی بودند که خودروهای نظامی در یک سنگر در هرات پارک شده بود.[۲۸۳]
آنچه در نبرد هوایی علیه افغانستان قابل توجه است مشکلات یافتن منابع اطلاعاتی روی زمین و اطلاعات غیرموسق است
با توجه به چهارچوب حملات برخی روابط اطلاعاتی به سرعت شکل می گرفت و فرصت برای گزینش منابع وجود نداشته و مکرراً نیروهای آمریکایی از طریق اطلاعات نادرست دست به حمله زده و موجب کشته و زخمی شدن تعداد کثیری از غیرنظامیان شده است [۲۸۴]
برای نمونه حمله ۲۲ دسامبر ۲۰۰۱ در روستای خوست در استان پکتیا در جنوب غرب تورویرا آنگونه که در گزارش وزیر دفاع دونان رامسفلد و ژنرال پس به کاروان رهبران از طریق ابزارهای اطلاعاتی مختلف صورت گرفت اما این کاروان در بردارنده افراد زیادی بود که کشته و زخمی شدند و بسیاری از خودروها تخریب شدند و آسیب دیدند ایشان اذعان نمودند که ما اطلاعاتی داشتیم که فرماندهی نیز آنها را تایید کرده بود و اطلاعات ما حاکی از آن بود که گروه های رهبری القاعده در آن کاروان هستند و می توان با نابود کردن آن ضربه بزرگی به القاعده زد. از سوی دیگر دولت افقانستان نیز باید تمام اقدامات احتیاطی را در طول درگیری اتخاذ نماید تا از جمعیت غیر نظامی در برابر اثرات بمباران هوایی حفاظت کند . خصوصاً ماده ۵۱ بند ۷ پروتکل ۱ صراحتاً استفاده از غیر نظامیان به عنوان سپر نظامی ممنوع می کند و می گوید نیروهای متخاصم نمی توانند با ایجاد موقعیت هایی که در آن حمله در بر دارنده کشتار گسترده غیر نظامی است برای اهداف نظامی خود مصونیت ایجاد کند . همچنین در طول نبرد افغانستان طالبان از غیر نظامیان به عنوان سپر انسانی در شرایط مختلف استفاده کردند و از این رو زیر پا گذاشتن هنجارهای مرسوم بین الملل در قوانین بشر دوستانه توسط آنان به کرات دیده شده است . این طور که به نظر می رسد که مواردی در طول هفته آخر اکتبر حملات ۲۰۰۱ در روستای اسحاق سلیمان نیز در شمال غرب هرات دیده شده جایی که طالبان از روستائیان به عنوان سپر انسانی استفاده شدند .[۲۸۵]
در طول بمباران روستاها که با ۵ بمب خوشه ای حاوی ۱۰۱۰ بمبک صورت گرفت حداقل ۸ غیر نظامی ظرف ۶ روش کشته شده و ۴ نفر دیگر بعدها به واسطه بمبک های عمل نکرده جان بافتند . با این حال باید تأکید کنیم بر اساس ماده ۵۱ بند ۸ پروتکل ۱ و به دنبال تخطی طالبان از قانون عمومی مربوط به انجام عملیات های نظامی با توجه به جمعیت آسیب دیده و تخطی از اصول تناسب بین المللی می توان تمام این موارد را در قالب یک اصل در نظر گرفت و تمام اقدامات احتیاطی را برای جلوگیری از کشتار غیر نظامیات اتخاذ نمود .
همچنین در طی حمله ۱۴ دسامبر ۲۰۰۱ و بمباران پل خیر در یکی از شهرهای شمال عراق این ابهام وجود داشته که آیا اقدامات احتیاطی رعایت شده بود؟
۲)استفاده از بمب های خوشه ای:
در طول جنگ افغانستان از جبهه های هدایت شونده GPS استفاده گسترده شده است درطول سال ۲۰۰۱ و مارس ۲۰۰۲ آمریکا ۱۲۲۸ قطعه بمب خوشه ای حاوی ۲۴۸۵۶ بمبک در افغانستان مورد استفاده قرار داد.
(این برآورد توسط دیدبان حقوق بشر ارائه شده که در اسناد مربوط به حمله آمریکا – افغانستان اشاره شده است براساس آمارهای رسمی و موجود در انتهای نوامبر ۲۰۰۱ در مجموع ۶۰۰ بمب خوشه ای در افغانستان استفاده شده است. [۲۸۶]
یکی از سلاح هایی که نگرانی های عمیقی از رعایت یا عدم رعایت حقوق بشر دوستانه افغانستان به بار آورد استفاده از بمب های خوشه ای ۸۲Blu دایسی کاترز هستند که مخرب ترین بمب های غیرهسته ای محسوب می شوند که البته براساس گزارشات از این سلاح ها درمناطق غیرنظامی استفاده شده و به نظر می رسد استفاده از این سلاح ها در افغانستان با دقت زیادی صورت گرفته است.
بر اساس این مطالعه کاملاً مشخص است که در کنار عملیات های موفق نظامی ائتلاف به رهبری آمریکا علیه افغانستان در طول نبردها این کشور امکان تخطی از قوانین بشر دوستانه بین الملل وجود داشته است .و پیشرفت نرم افزارهای جنگ هوایی به گزینش اهداف نظامی کمک می کند . به این ترتیب امکان جلوگیری از خطاهای فنی و یا خطای خلبان به وجود می آید . دسترسی به اطلاعات سری نیز ممکن است برای ارزیابی مسائلی مانند آسیب های جانبی و تناسب جنگی به طور کلی تر مفید باشد در نهایت یک نگرش باز نسبت به توضیح سیاست های هدایت کننده انتخاب در گزینش سلا های به کار رفته در تهدیدهای مختلف جنگی ممکن است به درک هر چه بهتر و ارزیابی سلاح های مشکوک مانند بمب های خوشه ای کمک کند که امکان کاربرد کورکورانه آن ها در جایی که نزدیک مناطق پر جمعیت باشند وجود دارد .
گفتار دوم:حملات هوایی رژیم بعثی عراق علیه ایران
الف)اهداف عراق از حمله به ایران
نیروی هوایی عراق، سحرگاه روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۱ تعداد زیادی از پایگاه های هوایی جمهوری اسلامی ایران را به طور ناگهانی مورد تهاجم قرار داد تا از یک سو نیروی هوایی ارتش اسلام را از تحرک در صحنه های نبرد بازدارد و از سوی دیگر زمینه را برای پیشروی نیروهای زمینی خود فراهم سازد. فرماندهان عراقی در این حمله غافلگیرانه از شگرد خلبانان اسرائیلی در جنگ ۱۹۲۷ اعراب و اسرائیل استفاده کردند. خلبانان اسرائیلی در آن زمان با مهارت تمام پایگاه های بی دفاع هوایی مصر، سوریه و اردن را مورد هدف قرار داده و به نتایج مثبتی دست یافتند، ولی حملات هوایی عراق به دلیل استقرار هواپیماهای ایرانی در آشیانه های مستحکم، عدم دقت در هدف گیری و عدم انفجار بسیاری از بمب ها و موشک ها ـ به علت دستکاری ضامن های آن ها توسط برخی از تکنسین های نیروی هوایی عراق ـ با شکست مواجه شد.در تاریخ ۱۲/۱/۵۹ صدام حسین، رئیس جمهوری عراق آمادگی کشورش را برای جنگ با جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد و خواهان واگذاری جزایر ایرانی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی به عراق شد و در نهایت در ۵/۲/۵۹ نخستین حمله ارتش عراق به تاسیسات نفتی ایران در دهلران، که تا آغاز رسمی جنگ ۱۳ نوبت دیگر به تاسیسات مختلف نفتی حمله شد.
ب)بررسی ابعاد حقوقی حملات هوایی عراق علیه ایران
در این میان آنچه مورد توجه است و باید بررسی شود این است که دولت بعثی عراق در گزینش هدف در حملات چقدر به اصل تفکیک عمل نموده است اما آیا اصلاً وی پایبند به قوانین بشردوستانه بین المللی بوده است؟ در اولین قدم حملات هوایی در ۱۶/۶/۱۳۵۹ پاسگاههای ایلام، قصرشیرین، خرمشهر، خسروآباد، نفت شهر، سومار را هدف قرار می دهد خب آنچه مسلم است پایگاه ها اهداف نظامی تلقی می شوند اما در آن زمان که حمله رو به گستردگی می رود و نظام جمهوری اسلامی که در حال ساماندهی اوضاع کشور خود بوده خود را با یک حمله سهمگین رو به رو می بیند اما عقب نمی نشیند و آماده دفاع از خاک سرزمین خود می کند روند حملات دولت عراق تغییر می کند در همان روزهای آغازین جنگ در ۳۱/۶/۵۹ ارتش عراق به محل تجمع مردم اسلام آباد غرب، حمله می کند که به شهادت ۵۰ تن منجر می شود. این نمونه بارز حمله به جمعیت غیرنظامیان محسوب می شود در همین تاریخ حمله به فرودگاههای ایران را مخصوصاً فرودگاه بین المللی مهرآباد را داریم که همانطور که در موارد قبل بیان شد فرودگاهها دارای کاربرد دوگانه هستند و در صورتی حمله به این مکانها مجاز است که محرز و مسلم شود که از آنها استفاده نظامی می شود.[۲۸۷]
همچنین ارتش عراق ۲/۷/۵۹ مناطق نفت خیز و تأسیسات جزیره خارک را بمباران هوایی می کند اگر بدنبال توجیهی برای مشروعیت این حملات باشیم تنها می توان این مناطق را از آن جهت که ممکن است به تقویت دولت از راه درآمدهای نفتی و تجهیز نظامی بیشتر آن دولت انجامد توجیح نمود اما ارتش عراق برای رسیدن به اهداف خود مکرراً مناطق مسکونی را بمباران کرده است و موجبات کشته شدن غیرنظامیان را به صورت گسترده فراهم کرده است و اصول اساسی و بنیادین بشردوستانه را زیر پا گذاشته است اقدامات احتیاطی هنگام حملات، اصل تناسب، گزینش هدف و تفکیک هدف را هرگز رعایت نکرده است به عنوان مثال در ۴/۷/۵۹ به مناطق مسکونی اهواز حمله هوایی نموده و منجر به کشته و زخمی شدن عده ای از غیرنظامیان شده است در ۱۵/۷/۵۹ مناطق مسکونی اندیمشک را بمباران می کند در ۲۴/۷/۵۹ مناطق مسکونی کرمانشاه را مورد بمباران هوایی قرار می دهد که ۱۳۱شهید و ده ها مجروح به جای می گذارد در ۱/۱۰/۵۹ شهر آبادان توسط هواپیماهای عراقی به شدت بمباران می شود و این بمبارانها به گونه ای بوده اند که هواپیما بر فراز شهرها به پرواز در آمده و بدون هدف خاصی شهرها را بمباران کورکورانه می کردند که مطابق قواعد بشردوستانه ممنوع اعلام شده بوده.
آنگونه مسلم است هواپیماهای عراقی ابتدائاً مکان مورد نظر را بمباران می کردند و از سکنه و نیروهای نظامی عراق خالی کنند تا نیروهای زمینی آنها بتوانند به راحتی به کشورگشایی و رسیدن به مقاصد متجاوزانه خود بپردازند.
در ۲/۸/۹۰ سه فروند هواپیمای جنگ عراقی به خانه های مسکونی آبادان حمله کرده و ۱۱۰ خانه را به طور کامل تخریب نموده اند.[۲۸۸]
در تاریخ ۲۳/۴/۶۱ دو جنگنده عراقی به مناطق مسکونی خرم آباد حمله کردند که منجر به کشته و مجروح شدن عده زیادی از سکنه این منطقه شد در ۲۵/۴/۶۱ ارتش عراق به مناطق مسکونی همدان حمله نمود که عده کثیری کشته و مجروح شدند.
کمیته بین المللی صلیب سرخ در تاریخ ۲۴/۹/۱۳۶۲ در انتشار اعلامیه مطبوعاتی ۱۴۷۹ خود بمباران شهرها و مناطق مسکونی ایران توسط عراق را تایید نموده است و از طرفین درگیر خواسته که موازین انسانی را رعایت کنند.
اما دولت عراق باز هم بعد از تذکر صلیب سرخ حمله هوایی مجددی به شهرهای ایلام، خرم آباد و خرمشهر و آبادان در ۲۷/۱۰/۶۲ انجام می دهد و این درست هنگامی است که عراق متعهد شده بود دیگر به مناطق مسکونی در شهرها حمله نکند.
در طی سالهای ۶۱ و ۶۲ که کشور جمهوری اسلامی ایران مناطقی را که عراق به پشتوانه حملات هوایی مناطق مسکونی اشغال نموده بود تقریباً بازپس می گیرد در ۵/۳/۶۳ عراق به طور گسترده شهرهای تهران، کرمانشاه، قم، قزوین، ایلام، گیلان غرب، پیرانشهر، اراک، باند مریوان را بمباران نمود.
۲۳/۷/۶۵ حمله هواپیماهای متجاوز عراقی به هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ هما در فرودگاه شیراز که به علت اصابت موشک عراق ۳۰ تن از مسافران شهید شدند.
بنابر آنچه ذکر شد دولت عراق برای پیش برد اهداف خود از هیچ حمله ای به جمعیت های غیرنظامی فروگذار نکرد که حتی شورای امنیت و همچنین کمیته صلیب سرخ نیز به این مهم تاکید کردند.
از سوی دیگر با توجه به اینکه طبق قواعد حقوق بشردوستانه انتخاب سلاح ها و به کار بردن آن برای کشورها مطلق نیست و آنها باید سلاح هایی که آسیب گسترده به جمعیت های غیرنظامی و محیط زیست بزنند خودداری کنند اما دولت عراق حتی از کاربرد سلاح های شیمیایی و گازهای اشک آور برای حمله به و بمباران مناطق مسکونی فروگذار نکرده است چنانکه در ۱۸/۷/۶۶ منطقه سومار را بمباران شیمیایی می کند همچنین در ۲۴/۲/۶۵ منطقه مهران، صالح آباد و امیرآباد به وسیله هواپیماهای عراقی بمباران شیمیایی می شود.
و نیز در ۲۳/۱۰/۵۹ منطقه بین هلاله ونی خزر در ۵۰ کیلومتری غرب ایلام حمله شیمیایی شد.[۲۸۹]
گفتار سوم:حمله رژیم صهیونیستی به غزه
الف)هدف رژیم صهیونیستی از حمله اخیر به غزه:
اخیرا دو حادثه در فلسطین اشغالی رخ داد و منجر به تصمیم رژیم صهیونیستی در حمله به باریکه غزه شد. نخستین علت، مساله همگرایی فتح و حماس است. بعد از شکست روند سازش بین تشکیلات خود گردان و اسرائیل، در حقیقت تشکیلات خودگردان تلاش کرد برای بازسازی اعتبار خود، موافقنامه همکاری با حماس را امضا کند. این موافقنامه منجر به تشکیل یک دولت وحدت ملی شد
این امر نشان می دهد رویکرد تشکیلات خودگردان به سمت ساز و کارهای مبارزاتی در حال پیشرفت است و تلاش می کند تا از ظرفیت حماس برای مقابله با اسرائیل استفاده کند. موضوع دیگر ربایش سه یهودی شهرک نشین (که پس از بیست روز جسد آنان در اطراف شهر الخیلیل در کرانه غربی پیدا شد) است. در این راستا رژیم صهیونیستی درصدد است از انزوای سیاسی خارج شده و از قتل سه یهودی شهرک نشین استفاده کرده و این امر را بهانه ای برای حمله مجدد به غزه قرار دهد.
در کنار این باید گفت تجربه گذشته ثابت کرده است که هر گاه رژیم صهیونیستی با انزوای داخلی و منطقه ای روبرو شده، برای برون رفت از این انزوا بحران سازی جدیدی را آغاز کرده است.[۲۹۰]
ب)بررسی ابعاد حقوقی آخرین حمله هوایی به غزه
۱)نسل کشی در غزه:
در طول جمله رژیم غاصب صهیونیستی مکررا شاهد حمله به مناطق غیر نظامی و افراد غیر نظامی هستیم که اینگونه حملات کورکورانه نقض فاحش قواعد قراردادی و عرفی جنگ هوایی بوده مصداق بارز حملات کورکورانه می باشد
در دور جدید تجاوزات رژیم اسرائیل به نوار غزه که از هشت ژوئیه ۲۰۱۴ میلادی (۱۷ تیر) با حملات هوایی جنگندههای این رژیم آغاز و از هفده ژوئیه(۲۶تیر) با عملیات زمینی هزاران نیروی اسرائیلی همراه شد، دست کم دو هزار و شانزده فلسطینی از جمله شمار زیادی از زنان و کودکان کشته شدند این حملات همچنین بیس از دههزار زخمی برجا گذاشته است و این نقض فاحش قواعد حقوق بشردوستانه عرفی و قرادادی است
هدف اسراییل از این آدمکشی علنی، آشکار و کاملا روشن و هویداست. اسراییل به عنوان یک رژیم نژادپرست و خشن و دیکتاتور هرگونه مقاومت و ایستادگی در برابر سیاستهای خود را با مشت آهنین پاسخ میدهد و در اجرای این سیاست هیچ محدودیت و چارچوب و مانعی برای خود در جهان قایل نیست
طنز تاریخی اینجاست که این رژیم و سیاستهای آن همه انسانهای آشنا به تاریخ را به یاد آلمان نازی در زمان هیتلر و بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ میاندازد. آلمان نازی هیتلری نیز همین مشی سیاسی را داشت. توسعهطلبی و اشغال کشورهای اروپایی با سیاست مشت آهنین نظامی و بیاعتنایی به همه ضوابط حقوقی و بینالمللی و اخلاقی در پوشش نژادپرستی و یهود ستیزی. امروز نیز یهودیان صهیونیست که با بزرگنمایی رفتارهای آلمان هیتلری علیه یهودیان و با حربه مظلومنمایی توانستند سرزمین یک ملت مظلوم یعنی فلسطین را به اشغال درآورده و میلیونها فلسطینی را آواره کشورهای اطراف و اکناف جهان نمودند همان رفتارهای نازیستی و سیاستهای هیتلری را در مورد مردم مظلوم فلسطین اجرا میکنند. اگر هیتلر ضدیهودی بود رژیم صهیونیستی نیز ضد فلسطینیها است و خواستار نابودی همه کسانی است که در برابر زورگویی هایی این رژیم ایستادگی میکنند
از همه تراژیکتر این که جهان لیبرال در فاصله بین جنگ اول و جنگ دوم جهانی در برابر آلمان هیتلری ایستاد اما امروز جهان غرب لیبرال در برابر سیاستهای نژادپرستانه رژیم صهیونیستی و کشتار علنی انسانهای بیگناه نه تنها سکوت شرمگینانهای کرده است، بلکه با انفعال خود در واقع از این اقدامات حمایت میکند. اسراییل درطول جنگ گام به گام همه دستاوردهای جهان جدید بعد از جنگ جهانی دوم را زیر پا له و نابود کرده است. مفاهیم و مقولاتی مانند حقوق بشر، حقوق بینالملل، صلح، شورای امنیت، دیپلماسی، کنوانسیونهای بینالمللی و سازمانهای بینالمللی را میتوان برخی دستاوردهای جهان پساجنگ جهانی نامید که بهای آن ۵۰ میلیون کشته جنگهای جهانی است، اما رژیم نژادپرست اسراییل در طول جنگ در مقابل چشم جهان همه این دستاوردها و ارزشها را لگدمال کرده و درصدد اثبات این قاعده است که تنها راه حیات در عرصه بینالملل زورگویی و خشونت است و ابزارهای حقوقی و اخلاقی و سیاسی و انسانی هیچ کاربردی در جهان ندارند
البته اسراییل با این رفتار مهر تایید بر نامشروع بودن خود میزند، زیرا رژیمهای مشروع و قانونی نیازی به اعمال زور و خشونت به منظور بقای خود ندارند و این رژیمهای غیرقانونی و نامشروع هستند که برای استمرار خود نیازمند زورگویی و ترور و خشونت هستند. به عبارت دیگر، امروز سکوت حمایتگونه از نسلکشی صهیونیستها در غزه از یک سو حمایت از بازتولید سیاستهای نژادپرستانه نازیهای هیتلری در جهان است و از سوی موافقت با حاکمیت دوباره قانون جنگل در روابط بین الملل است و این که هر اقدام و رفتار غیرقانونی و نامشروع با اعمال زور و خشونت توجیهپذیر است. تاسفبارترین قضیه نیز در این فضا نقش شرمآور دولتهای مدعی تمدن و اعضای دایم شورای امنیت سازمان ملل یعنی امریکا و انگلستان و فرانسه و روسیه و چین است که هیچ واکنش و اقدام عملی در خوری برای دفاع از نظم هنجاری بینالمللی در پی نسلکشی در غزه انجام ندادهاند
حملات رژیم اسرائیل به غزه به بیش از ۲۰۱۶ کشته بر جای گذاشته است که ۵۴۱ تن از قربانیان کودک، ۲۵۰ تن زن و ۹۵ تن نیز افراد سالخورده هستند. همچنین، در این حملات ۱۰۱۹۶ نفر مجروح شدهاند[۲۹۱].
۲)حمله به تاسیسات وابسته به سازمان ملل
اختلاف اصلی بین مواد در ماهیت نوارهای انرژی آنها نیست، بلکه در اندازه نوار گاف انرژی آنها است. عایقها با شکاف انرژی بسیار پهن مشخص میشوند. بعنوان مثال EG برای الماس برابر ev5 است. انرژی حرارتی در دمای اتاق، الکترونهای بسیار کمی را به نوار هدایت سوق میدهد و این مواد رسانای بسیار ضعیفی هستند. در فلزات گاف انرژی یا بسیار کوچک است یا در اثر همپوشانی نوارهای ظرفیت و هدایت اصلاً گاف انرژی وجود ندارد. فلزات رساناهای بسیار خوبی بوده و انرژی حرارتی، حاملهای بسیاری ایجاد می کند (حتی در دمای اتاق) .
برای نیمههادیها مقدار گاف انرژی بین این دو حالت بوده و بعنوان مثال در دمای اتاق برای Siداریمev 12/1= EG. تفاوت فلزات با نیمهرساناها این است که فلزات در دمای اتاق دارای حاملهای کافی برای رسانندگی الکتریکی و گرمایی هستند، اما نیمرساناها تنها با دریافت انرژی کافی (حداقل برابر با EG) از بیرون، میتوانند خواص رسانایی از خود نشان دهند.
۳-۴- برخی از خواص و تعاریف در حوزه رسانش مواد کپهای
در این بخش به معرفی تعدادی از کلمات و یا عبارات کلیدی که ممکن است در این فصل و فصلهای دیگر با آنها مواجه شویم، میپردازیم.
۳-۴-۱- خلوص
مقدار بسیار کوچک از اتمهای ناخالصی در نیمههادیها تاثیر به سزایی در خواص الکتریکی آنها می گذارد. به همین سبب درجه خلوص نیمههادیها باید به طور دقیق کنترل شود و در حقیقت نیمههادیهای نوین از خالصترین مواد جامد موجود میباشند.
نوعاً برای کنترل خواص الکتریکی نیمههادیها اتمهای ناخالصی ویژهای به نسبت یک اتم ناخالصی در هر ۱۰۸ اتم تا یک اتم ناخالصی در هر ۱۰۳ اتم نیمههادی حساب شده به آن اضافه می شود ، تا خواص الکتریکی معینی را بوجود آورد.
۳-۴-۲- حاملها
اگر بخواهیم به اشتراک گذاری الکترونها در نیمرسانا را به نمایش بگذاریم، هسته و الکترونهای لایه های درونی اتم را در مرکز و الکترونهای ظرفیت را بصورت پیوند بین اتمی رسم خواهیم کرد. اگر پیوند شکسته شدهای در الگوی پیوند وجود نداشته باشد، نوار ظرفیت بوسیلهی الکترونها کاملاً پر شده و نوار هدایت عاری از الکترون میباشد. الکترونهای به اشتراک گذاشته در انتقال بار شرکت ندارند. وقتی یک پیوند شکسته می شود، الکترون آن سرگردان شده و یک حامل محسوب می شود. چون انرژی این الکترون برای جدا شدن و شکستن پیوند برابر EG و یا بزرگتر از آن میباشد، به نوار هدایت رفته و به یک حامل تبدیل می شود. حرکت این جای خالی الکترون یا پیوند شکسته در بلور را میتوان حرکت الکترونهای مقید همسایه به این جای خالی تجسم کرد. این جای خالی که مانند حباب در آب حرکت آزادانهای دارد، حامل نوع دوم یا حفره نامیده می شود و در نیمههادی یافت می شود. پس برای نیمههادیها دو حامل بار داریم.
۳-۴-۳- جرم موثر
از عبارات دیگر در توصیف شبکه های بلوری، جرم موثر میباشد. در حقیقت جرم ظاهری یا جرم موثر الکترونها در یک بلور، تابعی از ماده نیمههادی (Ge ,Si و غیره) بوده و با جرم الکترونها در خلاء متفاوت است. الکترونهای درون یک بلور گذشته از میدانهای الکتریکی خارجی، در معرض میدانهای پیچیده بلور نیز قرار میگیرند، اما اگر به جای m0، یک جرم موثر قرار گیرد میتوان وارد قالبهای پیچیده کوانتمی نشده و از فرمولهای متعارف استفاده نمود. همچنین برای حفره نیز میتوان جرم موثر دیگری در نظر گرفت .
۳-۴-۴- مسافت آزاد میانگین
در فیزیک مسافت آزاد میانگین یک ذره، متوسط مسافتی است که توسط یک ذره (فوتون، اتم یا ملکول) بین برخوردهای متوالی در ماده پوییده میگردد.
برای درک مطلب یک باریکه از ذرات را تصور کنید که به طرف یک هدف پرتاب شده اند و یک ورقهی باریک غیرمجزا از هدف را نیز در نظر بگیرید. اتمها یا ذرات ماده ممکن است یک ذرهی پرتو را متوقف کرده و یا جهت حرکت و سرعت آنرا تغییر دهند. بزرگی مسافت آزاد میانگین به مشخصههایی از سیستم ذرات وابسته است و میتوان نوشت:
(۳-۱)
که l مسافت آزاد میانگین، n تعداد ذرات هدف در واحد حجم و σ سطح مقطع عرضی موثر برای برخورد میباشد. مساحت صفحه، L2 و حجم آن L2dx است. تعداد نوعی اتمهای متوقفکننده در صفحه، n (تراکم ذرات) برابر حجم یعنی n L2dx است. احتمال اینکه یک ذرهی باریکه در صفحه متوقف شود برابر سطح خالص اتمهای متوقف کننده آن تقسیم بر مساحت کلی صفحه میباشد:
(۳-۲)
که σ سطح مقطع پراکندگی یک اتم بوده و شدت باریکهی متوقف شده برابر شدت باریکهی ورودی ضربدر احتمال توقف در صفحه است.
(۳-۳)
این یک معادله دیفرانسیلی معمولی است.
(۳-۴)
که حل آن بعنوان قانون بیر-لامبرت[۱۹] شناخته شده و فرم را دارد که x
فاصلهی طی شده در هدف بوسیلهی باریکه و I0 شدت باریکه قبل از وارد شدن به هدف است. بعلت اینکه l فاصلهی متوسط طی شده بوسیلهی یک ذرهی باریکه قبل از توقف است، مسیر آزاد میانگین نامیده می شود. مثالهایی از کاربرد کلاسیکی مسافت آزاد میانگین تخمین اندازه اتمها یا ملکولها میباشد. از کاربردهای مهم دیگر تخمین مقاومت ویژهی یک ماده از طریق مسافت آزاد میانگین الکترونهایش میباشد.
تئوری پراکندگی در ریاضی و فیزیک چارچوبی برای مطالعه و فهم پراکندگی امواج و ذرات میباشد که از جمله آن پراکندگی رادرفورد (یا تغییر زاویهی) ذرات α بوسیلهی هستهی طلا و یا پراکندگی براگ (یا پراش) الکترونها و پرتوهای X توسط یک دسته از اتمها میباشد. مسئله اصلی در پراکندگی، تعیین توزیع شار ذرات پراکنده از طریق مشخصههای پراکننده است.
۳-۴-۵- سطح فرمی و پارامترهای مرتبط با آن
برای ساخت حالت پایه N الکترونی در یک جامد بلوری، با قرار دادن دو الکترون در هر تراز تک الکترونی k= 0 با پایینترین انرژی شروع کرده و به افزودن الکترونها از ترازهای با
پایینترین انرژی ادامه میدهیم. از آنجا که انرژی یک تراز تک الکترونی مستقیماً با مربع بردار موجش متناسب است،( ) ، وقتی N فوقالعاده بزرگ باشد، ناحیهی اشغال شده یک کره خواهد بود. شعاع این کره، kF نامیده می شود و حجمش Ω برابر است با .
تعداد مقادیر مجاز k درون کرهی مذکور عبارت است از:
(۳-۵)
که برای حالت پایه N الکترونی مقدار ۲ نیز برای دو مقدار اسپین اضافه میگردد.
حالت پایه سیستم N الکترونی به این ترتیب تشکیل می شود که همه ترازهای تک الکترونی که k ای کوچکتر از Kf دارند اشغال میشوند، در حالیکه همه آنهایی که k بزرگتر از Kf دارند، اشغال نشده باقی میمانند. کرهی به شعاع بردار موج فرمی، kF () که حاوی ترازهای تک الکترونی اشغال شده است، کرهی فرمی نامیده می شود.
سطح کرهی فرمی که ترازهای اشغال شده را از اشغال نشده جدا می کند، سطح فرمی، تکانهی فرمی، انرژی فرمی، سرعت فرمی و طول موج فرمی است که طول موج حاملهاییست که در حمل و نقل الکتریکی، غالب هستند.
۳-۴-۶- چگالی حالات سیستم
تابع چگالی حالات[۲۰](DOS)، تعداد حالاتی که در یک سیستم قابل دسترسی است وتعداد حالات انرژی در یک بازهی معین انرژی را توصیف می کند، که برای ترازهای انرژی، تعداد حالات مجاز برای اشغال شدن توسط حاملها میباشد. این تابع جهت تعیین غلظت حاملها و توزیع انرژیهای حاملها در یک نیمههادی ضروری میباشد. برخلاف سیستمهای منزوی مانند اتمها یا ملکولها در فاز گازی، توزیع انرژی در سیستمهای جامد بلوری پیوسته نبوده و مجزا میباشد. چگالی حالت صفر به این معناست که هیچ حالت انرژی نمیتواند اشغال گردد. چگالی حالات در حقیقت میانگینی بر بازههای زمانی و فضایی میباشد. در سیستمهای مکانیک کوانتمی همه امواج یا ذرات موج مانند اجازهی موجودیت ندارند. در بعضی سیستمها فضای بین اتمی و بار اتمی مواد تنها به الکترونها با طول موجهایی معین اجازهی وجود می دهند. در دیگر سیستمها ساختار بلورین مواد به امواج اجازهی منتشر شدن در یک جهت را داده و انتشار موج در دیگر جهات را متوقف می کند.
ما میتوانیم یک سیستم نیمههادی سه بعدی را بصورت دیواره های کوانتمی سه بعدی به طول L مدلسازی کنیم. معادله شرودینگر ما در این حالت بصورت زیر میباشد:
(۳-۶)
(۳-۷)
که داریم:
(۳-۸)
که با حل معادله و در نظر گرفتن جرم موثر برای یک بلور داریم:
(۳-۹)
(۳-۱۰)
نمودار وابستگی چگالی حالات الکترونیکی نیمههادیها با ۳ درجه آزادی برای انتشار الکترونها نیز در زیر آمده است:
شکل (۳-۱) چگالی حالات برحسب انرژی الکترونها برای سیستم سه بعدی
۳-۴-۷- مقاومت الکتریکی
مقاومت الکتریکی یا امپدانس بیانگر مقاومت یک جسم فیزیکی در برابر عبور جریان الکتریکی از آن است. مقاومت الکتریکی یک شی،کپهای، جریان الکتریکی را تحت اختلاف پتانسیل مشخص بین دو سر شی، به دست میدهد:
(۳-۱۱)
در این معادله (قانون اهم) R مقاومت شیء در واحد اهم، V اختلاف پتانسیل دو سر شیء در واحد ولت و I جریان الکتریکی عبوری از شیء در واحد آمپر است. اگر V و I دارای یک رابطهی خطی باشند که به مفهوم ثابت بودن R در یک محدوده است، آنگاه این ماده در آن محدوده اهمی خوانده میشود.
یک مقاومت ایدهآل دارای مقاومت ثابت در تمامی فرکانسها و مقادیر ولتاژ و جریان است. مواد ابررسانا در دماهای بسیار پایین دارای مقاومت صفر هستند. عایقها ( نظیر آزمایشهای مربوط به هوا، الماس، یا مواد غیرهادی) ممکن است دارای مقاومتهایی بسیار بالا (اما نه بینهایت) باشند. لیکن تحت ولتاژهای به میزان کافی زیاد، دچار شکست میشوند و جریان بزرگی را از خود عبور می دهند. مقاومت یک عنصر را میتوان از مشخصه های فیزیکی آن محاسبه کرد. مقاومت با طول عنصر و مقاومت ویژه (یک خاصیت فیزیکی ماده) آن بطور مستقیم متناسب است و با سطح مقطع آن رابطه عکس ( ) دارد.
۳-۴-۷-۱- منشأ مقاومت الکتریکی
یک کنیزک دید شه بر شاهراه شد غلام آن کنیزک پادشاه
(۱/۳۸-۳۹)
«روز» زمان داستان و «شاهراه» مکان آن است. همانطور که ذکر شد، زمان تقویمی در کنش اولیّه که همان دیدار پادشاه و کنیزک است، چندان تأثیری ندارد و تا همین مقدار که مخاطب بداند زمان داستان روزی است که مناسب شکار پادشاه است- بدون آنکه به گاهشماری روز یا ماه و فصل آن اشارهای شده باشد- کافی است.
در اینجا هنرمندی مولانا آشکار است زیرا روز شکار، تلویحاً به شکارشدن دل پادشاه در آن روز اشاره دارد. حضور کنیزک در شاهراه نیز، موجب نوعی بزرگنمایی در باب کنیزک میگردد زیرا واژۀ «شاه» در شاهراه و غلامشدن پادشاه نسبت به کنیزک، ذهن را به جمال کنیزک و صیدشدن دل پادشاه رهنمود میکند:
یک کنیزک دید شه بر شاهراه شد غلام آن کنیزک پادشاه
(۱/۴۰)
بنابراین صحنۀ برگزیدۀ مولانا برای شروع داستان و کنش اولیّۀ آن، در شاهراه و هنگام شکار است. در قسمت دوم و سوم طرح به زمان و مکان خاصی اشاره ندارد بلکه بهطور ضمنی میتوان دریافت که مکان این عملهای داستانی، یعنی بیمارشدن کنیزک و عجز طبیبان در کشف و درمان بیماری او، قصر پادشاه است. صحنه چنان بدیهی است که نیاز به توضیح ندارد.
اما نکتۀ حائز اهمیت در تفاوت این قسمت طرح با پیکرۀ داستان در این است که مولانا در طرح به علّت بیماری کنیزک که در حقیقت همان عشق او به زرگر است، واقف است. اما پیداست که اگر در همان جا سبب بیماری را بیان کند، خواننده بهراحتی پایان آن را حدس خواهد زد و داستان جذابیّت خود را از دست میدهد. مولانا به زیبایی توانسته است در داستان و نسبت علیّ و معلولی آگاهسازی مخاطب هم بیان نمیکند بلکه او را با پادشاه داستان همراه میسازد و هر دو را در تعلیق این پرسش نگهمیدارد.
مولانا دیدار پادشاه و کنیزک و خریدن کنیزک، بیمارشدن او، و عجز طبیبان در کشف علّت بیماری را با شتاب بیان میکند تا مخاطب را بهسرعت از این قسمت داستان گذر دهد. به عبارتی، از قسمتهای شروع طرح، ناپایداری و گسترش میگذرد تا به قسمت تعلیق برسد. در قسمتهای ۱و ۲و ۳، طرح تنها به دو مکان، «شاهراه» و تلویحاً «قصر پادشاه» اشاره میکند و چندان تمرکزی بر روی صحنهپردازی ندارد اما گویا در قسمت چهارم طرح (ناامید شدن پادشاه از طبیبان و رویآوردن او به درگاه خداوند) از شتاب روایتی خود میکاهد، زیرا بهخوبی آگاه است که این بخش داستانی نیاز به پردازش بیشتری دارد. مکان این قسمت داستان «مسجد» است:
شه چو عجز آن حکیمان را بدید پابرهنه جانب مسجد دوید
رفت در مسجد سوی محراب شد سجدهگاه از اشک شه پرآب شد
(۱/۵۵-۵۶)
در این دو بیت، علاوه بر اشاره به عجز حکیمان، خواننده را از حالت روحی و آشفتگی درونی پادشاه نیز آگاه میسازد. پادشاهی که پابرهنه سوی مسجد میرود و محراب مسجد از اشک او پرآب گشته است. «مسجد» که بهعنوان مکان داستان معرفی شده است و توصیف محراب و سجدهگاه آن، که از اشک پادشاه پرآب گشته است، علاوه بر بیان کیفیّت فضای مسجد، مؤید استیصال و درماندگی پادشاه است. پابرهنگی و دویدن او به مسجد القاکنندۀ شتاب پادشاه و البته خاکساری او نسبت به خداوند است.
در همین قسمت از داستان، هنگامی که پادشاه در میان گریه به خواب میرود، در خواب او، از نظر زمانی بهنوعی آیندهنگری و به اصطلاح پیشگویی اشاره میشود. درواقع یکی از تمایزات طرح در داستانهای معاصر با داستانهای کهن در پیشگویی و عدول از قانون علیّت است که در طرح داستانهای کهن دیده میشود. در این قسمت طرح هم مشاهده میشود که چگونه حضور حکیم پیشگویی میشود و قانون علّی تا حدودی گسسته میشود. گرچه این آیندهنگری تا حدّی تعلیق داستانی را از بین میبرد اما باز هم حسّ کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزاند که آیا خواب او رؤیای صادقه بوده است یا نه؟ آیا فردا کسی به قصر خواهد آمد؟ و… درواقع چنین کنجکاوی مخاطب را به ادامۀ داستان ترغیب میکند.
گفت ای شه مژده حاجاتت رواست گر غریبی آیدت فردا ز ماست
(۱/۶۳)
در بخش پنجم طرح که بهنوعی نقطۀ اوج داستان است، به حضور حکیم و کشف علّت بیماری کنیزک اشاره میشود. مولانا از باریکبینی بیشتری در توصیف زمان، مکان و البته فضا و داستان استفاده کرده است. در ابتدا زمان وقوع عمل داستانی را بیان میکند:
چون رسید آن وعدهگاه و روز شد آفتاب از شرق اخترسوز شد
(۱/۶۶)
مولانا تنها به زمان گاهشمارانۀ روز اکتفا نکرده است بلکه توصیفی مختصر از آن را نیز ارائه میدهد. همچنین در بیت:
میرسید از دور مانند هلال نیست بود و هست، بر شکل خیال
(۱/۶۹)
واژۀ «دور» در حقیقت اشارۀ وصفی به مکان است. بنابراین مولانا تأکیدی بر این موضوع ندارد که این حکیم دقیقاً از کجا آمده است، بلکه معتقد است مبدأ او هرکجا بوده، پادشاه مشتاقانه چشمانتظار اوست و حتی از دور نیز او را دیده است. پادشاه با دیدن او از دور، خود به جای حاجیان به پیشواز حکیم میرود.
شه به جای حاجیان فاپیش رفت پیش آن مهمان غیب خویش رفت
(۱/۷۴)
در اینجا، گویی مولانا لحظۀ ملاقات پادشاه و حکیم را ارزشمند دانسته است. بنابراین یک صحنۀ نمایشی دقیق را به توصیف حالات پادشاه و شخصیّتپردازی در این قسمت اختصاص داده است.
دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت وز مقام و راه پرسیدن گرفت
پرسپرسان میکشیدش تا به صدر گفت گنجی یافتم آخر به صبر
گفت ای نور حق و دفع حرج معنی الصبر مفتاح الفرج
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم دست او بگرفت و برد اندر حرم
(۱/۹۷-۱۰۱)
این ابیات اشتیاق پادشاه را در دیدار با حکیم ملموستر میکند اما بعد از گفتگوی پادشاه و گستردن مجلس و خوان کرم، گویی پادشاه به یاد کنیزک میافتد: پادشاه «دست او بگرفت و برد اندر حرم». در اینجا داستان وارد صحنۀ دیگری میشود. «حرم» را میتوان مکان داستان دانست که تأکیدی بر محرم دانستن حکیم و سخن گفتن با او دربارۀ «قصۀ رنجور و رنجوری» است. در ادامۀ این بخش طرح که متضمن کشف علّت بیماری کنیزک از سوی حکیم است، کیفیّت مکان داستانی در ضمن سخن حکیم روشن میشود.
گفت ای شه خلوتی کن خانه را دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی ماند و یک دیّار نه جز طبیب و جز همان بیمار نه
(۱/۱۴۴-۱۴۶)
مولانا کیفیّت و فضای خانه را در میان گفتگوی حکیم آشکار ساخته است تا صحنه طبیعیتر جلوه کند و علاوه بر حس بصری، از حس سامعه برای تأکید بیشتر بر خالی نبودن خانه از اغیار استفاده کرده است؛ «کس ندارد گوش در دهلیزها». در این ابیات، فضای خانه بهخوبی پردازش شده است و مشخص میشود که خانه از هر جنبندهای خالی است و تنها طبیب و همان بیمار در آنجا حضور دارند و حتی پادشاه نیز، در آنجا حاضر نیست.
در خلال صحبت حکیم دانا با کنیزک، شهری توصیف خواهد شد که مکان کنش بعدی طرح (آوردن زرگر) است. پس از آنکه نام «سمرقند» برده میشود، نبض کنیزک از عشق او میجهد و رخسارش سرخ میشود. مکان و با اندکی تساهل نشانیِ آنجا در پاسخ کنیزک آشکار میشود، که میتوان آن را نوعی پیشبینی و آیندهنگری مکانی دانست.
گفت کوی او کدامست در گذر؟ او سر پل گفت و کوی غاتفر
گفت دانستم که رنجت چیست زود در خلاصت سحرها خواهم نمود
(۱/۱۷۰-۱۷۱)
بنابراین مولانا علت بیماری کنیزک را در همان ابتدا و همزمان با بیماری کنیزک آشکار نمیسازد بلکه مخاطب را پابهپای پادشاه در قصر، مسجد و محراب، مجلس و خوان کرم همراه میسازد و حسّ کنجکاوی او را برمیانگیزاند تا از معلول (بیماری کنیزک) علّتیابی کند. مسلّم است که ظرافتهای خاصی چون توجه به عناصر پیرنگ، شخصیت و صحنه موجب دلانگیزی این داستان شده است. مولانا از خاطر نبرده است که شاه در خلوتسرا حضور ندارد بنابراین حکیم باید نزد شاه رود و او را آگاه سازد. او حتی به این نکات ظریف و باریک هم توجه داشته است.
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد شاه را زان شمّهای آگاه کرد
گفت تدبیر آن بوَد کان مرد را حاضر آریم از پی این درد را
آموزش
جلسه توجیهی
ارتباطات
آموزش
جلسه گروهی
شکل ۲-۱۴: نمودار تحقیق هادیزاده و همکاران
آنها نتیجه گرفتند رابطه معنا داری بین عناصر برند سازی داخلی با حس تعهد به برند و حس تعلق به برند و وفاداری برند وجود دارد.
عزیزی و همکارانش (۱۳۹۱) مدلی جهت شناسایی عوامل مؤثر بر عملکرد کارکنان در مورد برند در صنعت بانکداری ارائه دادند .این پژوهش با رویکردی کمی و با الهام از نظریه هدف گذاری و برند سازی داخلی درصدد شناسایی عوامل موثر بر تعهد و وفاداری کارکنان به برند و عملکرد برند در سطح کارکنان صورت گرفت.آزمون مدل مفهومی به روش معادلات ساختاری انجام شد .نتایج تحقیق که در شعب فرصت بانک های کشاورزی شهر تهران انجام شده بود،نشان داد که شفافیت اهداف برند بر تعهد کارکنان به برند اثر مثبت دارد اما بر وفاداری آنان به برند اثری ندارد.سختی درک شده تحقق اهداف برند بر تعهد به برند اثر منفی دارد اما بر وفاداری به برند اثری ندارد ، برند سازی داخلی بر وفاداری به برند اثر مثبت دارد اما بر تعهد کارکنان به برند اثری ندارد، تعهد برند بر وفاداری به برند اثر مثبت و وفاداری به برند برعملکرد برند در سطح کارکنان اثر مثبت دارد.
شفافیت اهداف برند
تعهد کارکنان به برند
سختی تحقق اهداف برند
عملکرد برند در سطح کارکنان
وفاداری کارکنان به برند
برند سازی داخلی
شکل ۲-۱۵: نمودار تحقیق عزیزی و همکاران
مسعود اثنا عشری (۱۳۹۰)در پایان نامه کارشناسی ارشد خود به ارزیابی تاثیر برند سازی داخلی بر عملکرد برند با توجه به نقش تعدیلگر و رقابتی و رضایت شغلی در نظام بانکی ایران پرداخت. و مدل زیر را ارائه نمود.
رضایت شغلی
عملکرد برند
هویت برند
برند سازی داخلی
جو رقابتی
تعهد به برند
شکل ۲-۱۶: نمودار تحقیق اثنا عشری
شاه حسینی و همکارانش(۱۳۹۰) در مقاله ای با عنوان ” ارزش ویژه برند برند خدمات و رفتار خرید مشتریان” رابطه بین ارزش ویژه برند خدمات و مولفه های آن و رفتار خرید مصرف کنندگان در بانک انصار را بررسی نموده است. محقق ابتدا با ارائه مدلی جامع از روند شکل گیری ادراکات و رفتارهای بعدی متناسب با آن به عوامل مؤثر بر ارزش ویژه برند خدمات و رفتارخرید پرداخته و سپس با انتخاب متغیرهای مناسب از هر گروه به بررسی روابط بین آنها و رفتار خرید مصرف کنندگان در بانک انصار پرداخته است. تحقیق از طریق توزیع پرسشنامه بین مشتریان بانک در سطح استان قزوین(۱۰ شعبه) صورت گرفته است. این تحقیق که در بین مشتریان انجام شده است نتیجه گیری نموده که عوامل وفاداری، آمیخته بازاریابی و تبلیغات دهان به دهان بر ارزش ویژه برند خدمات تاثیرگذار می باشد.
بخش سوم: توسعه مدل مفهومی پژوهش
مدل مورد استفاده در تحقیق حاضر مبتنی بر تلفیق نتایج حاصل از مطالعات اسچمیدت[۷۲] (۲۰۱۰) و منهرت [۷۳]و ترز (۲۰۰۸) و چرناتونی و وکوتام (۲۰۰۶) اقتباس شده است که براین اساس فرضیه های زیر ارائه می شود.
گروه اول فرضیه های پژوهش مربوط به تأثیر عامل تمایل به برند بر ارزش ویژه برند داخلی می باشد. در شرکت ها فرهنگ به عنوان یکی از مهم ترین محرک های نگرش و رفتار کارکنان در نظر گرفته میشود. (ویلیام و اَتوِی[۷۴] ،۱۹۹۶) به همین دلیل باید به طور استراتژیک با ارزش های برند هم تراز شود. (هچ[۷۵] و اسچولتز، ۲۰۰۱؛ پیرکی و پیتی[۷۶]، ۱۹۸۸؛ اسچولتز، ۱۹۸۷) در جاییکه به مخاطب مصرف کننده(کارکنان) مربوط می شود استدلال شده است که فرهنگ سازمانی حتی بیشتر از فعالیت های بازاریابی مرتبط می تواند در شکل دادن به ادراکات برند شرکت مؤثر باشد. (ویلسون [۷۷]،۲۰۰۱)به همین دلیل فرض شده است که تمایل به برند نقش کلیدی در عوامل سطح فردی کارکنان و در نتیجه بر ارزش ویژه برند داخلی دارد.(بامگرت و اسچیمیدت ،۲۰۱۰)
H1. تمایل به برند (در سطح سازمانی) از طریق عوامل سطح فردی بر ارزش ویژه برند داخلی تاثیرگذار است.
H1-1 .تمایل به برند بر تعهد به برند داخلی تاثیر گذار است.
H2-1. تمایل به برند بر ارتباط با برند داخلی تاثیر گذار است.
H3-1 .تمایل به برند بر دانش برند داخلی تاثیرگذار است.
H2.تمایل به برند بر ارزش ویژه برند داخلی تاثیر گذاراست.
H3.عوامل سطح فردی کارکنان در ارزش ویژه برند داخلی تاثیر گذار است.
مطالعات زیادی نشان می دهد که تعهد به برند بر رفتار و نگرش کارکنان تأثیر گذار بوده است. (مارشال و مولکی ،۲۰۰۵؛ ریکتا [۷۸]،۲۰۰۲؛ میر ۱۹۹۶ ؛ متیو ۱۹۹۰؛ مودی و همکاران[۷۹] ۱۹۷۰) تعهد به برند داخلی عامل مهمی در رفتار و تمایل کارکنان به برند محسوب شده است. (بورمن و زپلین [۸۰]،۲۰۰۵؛ تامسون ارگانبریت[۸۱] ،۱۹۹۹)
H1-3 .تعهد به برند داخلی بر ارزش ویژه برند داخلی تاثیر گذار است.
دانش برند داخلی، شناختی که در ذهن کارکنان از برند وجود دارد توصیف میکند. (فیسکه و لینویل[۸۲]،۱۹۸۰) ساختارهای سازمان یافته دانش از قبل در ذهن افراد وجود دارد که با انتزاع ازتجارب تکامل می یابند و نفوذ قوی بر رفتار افراد اعمال می کنند. (مارچوس و زاجونیک[۸۳] ،۱۹۸۵) مطالعات پیشگام توسط کلر در سال ۱۹۹۳ نشان داد، دانش نام تجاری به عنوان یک عامل حیاتی در ارزش ویژه برند می باشد. مطالعات دیگر نشان داد کارکنانی که برای شرکت هایی با نام تجاری قوی تر کار می کنند سازگاری و دانش برند بیشتر و واضح تری را نشان می دهند.(چرناتونی و کوتام[۸۴] ، ۲۰۰۶؛ وبستر [۸۵]و کلر ۲۰۰۴) و بالعکس(آکر،۲۰۰۲) بنابراین دانش نام تجاری داخلی را می توان بعنوان پیش نیاز قوی برای برند داخلی قوی دانست.
H2-3 .دانش برند داخلی بر ارزش ویژه برند داخلی تاثیر گذار است.
فرایندهای شناختی معمولا به بعضی انگیزه های روانی اولیه نیاز دارد که قدرت آنها تعیین میکند که چطور هر فرد یک اخطار است، چطور آماده برای عکس العمل است و چطور توانایی اقدام دارد. در فرضیه های لاندا که توسط مالمو در ۱۹۵۹ توسعه داده شده است فرض شده که عملکرد قوی تر عملکرد شناختی بالاتری دارد تا به یک سطح مشخص برسد که در آن نقطه اثرات شروع به ضعیف شدن می کند. یکی از انگیزه های روانی توجه است، که در این زمینه بعنوان یک فعالیت که منجر به افزایش موقت حساسیت محرک ویژه است تعریف شده است. توجه می تواند زمانیکه برند ارتباط قطعی با کارکنان دارد انتظار برودکه بالا باشد . (سلسی و السن [۸۶]،۱۹۸۸) ارتباط با برند داخلی بر ارزش ویژه برند داخلی تأثررگذار و پیش نیاز مسقیم دانش برند داخلی است.(بامگرت و اسچیمدت ،۲۰۱۰)
H3-3 .ارتباط (مشارکت و درگیری) با برند داخلی بر ارزش ویژه برند داخلی تاثیر گذار است.
H4-3 .ارتباط با برند داخلی بر دانش برند داخلی تاثیر گذار است.
بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نشان داده شد که عوامل متعددی باعث موفقیت یا شکست برند سازی داخلی می شوند. این عوامل به دو گروه طبقه بندی شدند ،عوامل تحت کنترل سازمان و عوامل تفسیر کارمند از برند. این عوامل در سطح فردی کارمندعبارتند از :شناسایی با هویت برند،تعهد به برند،وفاداری به برند،فهم برند. (منهرت و ترز [۸۷]،۲۰۰۷ ؛ چرناتونی و کوتام ،۲۰۰۶) همچنین هویت برند کی از عوامل هم در مطالعات و زپلین (۲۰۰۵) می باشد. بورمن و زپلین ادعا می کنند مدیریت منابع انسانی یک سازمان می تواند به توسعه درونی سازی هویت برند در جذب نیروهای جدید کمک نمایند.
H5-3 .شناسایی با هویت برند بر ارزش ویژه برند داخلی تاثیر گذار است.
بر اساس فرضیه های فوق مدل مفهومی زیر ارائه می گردد.
سطح سازمان
سطح فردی