در پیش گرفتن سیاست و برنامه اثربخش فناروی اطلاعات
تدوین الگوی مناسب معماری اطلاعات در سازمان
ایجاد زیر ساختهای فنی برای جمع آوری و ذخیره دانش در کلیه سطوح سازمانی
ایجاد مخازن دانشی و گسترش شبکه ها و بانک های اطلاعاتی جهت به اشتراک گذاری دانش
بکارگیری و توسعه نرم افزارهای روزآمد و ایمن سازی شبکه
هم راستایی با خطوط راهبردی
نکته آخر اینکه درجه اثربخشی تمامی تلاشها و ابتکارعملهای مدیریت دانش در این است که تمامی این فعالیتها در راستای پیشبرد خطوط راهبردی سازمان صورت پذیرد. در غیر اینصورت چه بسا جریان مدیریت دانش خود به یک قلم بدهی تبدیل شود.
درست همانگونه که دانش صحیح و مورد نیاز چونان خونی سازنده و حیات بخش در بالا بردن ضریب موفقیت فعالیتهای سازمانی نقش دارد، به همان نسبت دانش نادرست و غیرضروری موجب خواهد شد تا بخشی از منابع سازمانی به هدر رفته و از درجه اثربخشی فعالیتها کاسته شود. در اینجا لازمست تا بار دیگر به نقش مهم و بی بدیل مدیران میانی در همسو نمودن و پیوند دادن فعالیتهای دانشی با خطوط راهبردی سازمان توجه نموده و از این مدیران به عنوان طراحان اصلی مدیریت دانش یاد گردد.
مدل های مدیریت دانش
مدل Nonakaو Takeuchi -1995
با توجه به تعریف ارائه شده از سوی این نویسندگان فرایند خلاق دانش سازمانی بر اساس یک چارچوب دوبعدی استوار است: معرفت شناختی و هستی شناختی. بعد معرفت شناختی صرفا نشاندهنده دانش خلاق است بنابراین خلاقیت در دانش سازمانی به عنوان فرآیندی شناخته میشود که بطور سازمانی توسعه و تکامل مییابد. بعد هستیشناختی وابسته به انفعالات متقابل دانش بالقوه و بالفعل سازمان است. این دو جزء ترکیبی اساس تعریف چهار فرایند دانش خلاق به شمار میآیند : اجتماعی کردن، برونی کردن، ترکیب و درونی کردن
اجتماعی کردن : فرآیندی است که در آن دانش بالقوه از یک شخص به شخص دیگر انتقال مییابد.
برونی کردن : فرآیندی که در آن دانش بالقوه در یک محیط متشکل از اشخاص مختلف منتشر میگردد.
ترکیب : فرایند فهم وجذب دانشی است که از بصورت بالقوه و بصورت منفرد وجود دارد.
Nonaka و Takeuchi با ترکیب چهار حالت از دانش خلاق و استفاده از بعد زمان به خلق مدل پنج فازی دانش پرداختند.
اشتراک در دانش بالقوه
خلق دانش سازمانی با دانش های بالقوهای که نزد افراد سازمان وجود دارد، آغاز میشود. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که دانشهای بالقوه سازمانی به راحتی از اشخاص مختلف به یکدیگر انتقال یابد زیرا این دانش های بالقوه اموری مربوط به تجربه سازمانی افراد است و به راحتی در واژهها قرار نمیگیرد.
مفاهیم خلاق
اثرات متقابل میان دانش بالقوه و بالفعل در دو فاز رخ میدهد. یک مدل اشتراکی در زمینه تداخلها و گفتمان میان اعضای تیم سازمانی و از جمعبندی میان این موارد شکل میگیرد. مدل اشتراکی دیگر در زمینه دانش بالقوه مربوط به تبدیل این دانش ها به کلمات و جملات و در نهایت تبدیل آنها به دانش بالفعل است. از این مرحله به برونی کردن تعبیر میشود.
مفاهیم توجیهی
توجیه پذیری شامل فرایند تصمیمگیری در هنگام خلق مفاهیم جدید در یک سازمان است.
ساخت نمونه اولیه
در این فاز مفهوم توجیه سازی تبدیل به مفهمومی ملموس میگردد. نمونه اولیه به عنوان نمونهای از محصولات جدید در توسعه فرآیندها شناخته میشود.
تسطیح مسیر دانش
خلق دانش سازمانی هرگز یک فرایند پایانپذیر نیست که بطور پیوسته به روز شود. مفهوم جدید که خلق شده است توجیهکردن و مدل کردن با حرکت در یک چرخه جدید خلق دانش در سطوح مختلف هستیشناسی دانش است.این فرایند متقابل و چرخهای به عنوان تسطیح مسیر دانش شناخته میشود که در درون یک سازمان رخ میدهد.
مدلهایTannembaum و Alliger – ۲۰۰۰ وP.N. Rastogi - 2000
دیگر نویسندگان مدیریت دانش را از چشمانداز دیگری بررسی کرده اند و به تعریف مراحل مختلف دیگری در خلق و مدیریت دانش پرداختهاند. این مرحله پوششدهنده توسعه دانش بدون افزایش چرخههای تداخلی است. هر دو گروهTannembaum و (۲۰۰۰)Alliger وP.N. Rastogi (2000) مراحل مختلف دیگری را در فرایند خلق دانش سازمانی مطرح نکرده اند ولی از چهار جنبه مهم مدیریت دانش در مدلهای خود سخن گفتهاند. در این میان Tannembaum و (۲۰۰۰)Alliger نگاهی سیستماتیک به مدیریت دانش در جنبههای اشتراک دانش، دسترسی به دانش، جذب دانش و کاربرد دانش دارند.
اشتراک دانش مربوط به اشتراک گذاشتن دانش افراد است.
دسترسی به دانش مربوط به دسترسی افراد به دانش های مورد نیاز و در نتیجه حل مشکلات میباشد.
جذب دانش مربوط به فرایند یادگیری افراد در ارتباط با دانشهایی است که نیاز دارند.
کاربرد دانش مربوز به کاربرد دانش افراد در حل مشکلات سازمانی است.
نتایج حاصل از بحث در مورد موارد فوق تحت عنوان مدیریت دانش شناخته میشود. هریک از موارد مورد اشاره در فوق در ارتباط با کاربر دانش می باشد.بطور همزمان Rastogi (2000) نسبت به ارائه ابزارهای مدیریت دانش با بهره گرفتن از برنامه استراتژیک مدیریت سازمانی اقدام کرد. در این طرح از موارد زیر جهت تدوین مدل استفاده گشته است :
شناسایی دانش مورد نیاز جهت گسترس فعالیتهای سازمان مطابق با برنامهریزی استراتژیک سازمان
نقشه مربوط به دانش موجود مربوط به تجارب سازمانی
فرموله کردن دانش موجود
بدست آوردن دانش مورد نیاز و موارد مربوط به دنش چگونگیها
ذخیره کردن دانش موجود بصورت راهنمایی جهت خلق دانش
اشتراک گذاشتن دانش در بخش های مختلف سازمانی برای توسعه فرآیندهای دانش محور
کاربردی کردن دانش در تصمیم گیریهای سازمانی و فعالیتها و همچنین حل مشکلات سازمانی
خلق و تولید دانش از طریق تحقیق و توسعه،آموزش، تفکر خلاق و نو اوری
مرحله نهایی توسط Rastogi به عنوان مرحله پیشرفته مدیریت دانش در یک سازمان مورد توجه قرار گرفته است.
مدلهای Probst, Raub و Romhardt - 2002 وHeisig - 2001
Probst, Raub و Romhardt (2002) همانند مدل مطرح توسط Nonakaو Takeuchi مدیریت دانش را بصورت چرخه فعال و بصورت کاملی در نظر گرفتهاند. این مدل، مدل بلوکهای سازهای مدیریت دانش نامیده می شود که دربردارنده هشت مرحله و دو چرخه است که یک چرخه داخلی و دیگری بیرونی است.. چرخه داخلی با مولفههای شناسایی، فراگیری، توسعه، توزیع، سودمندی و حفظ دانش شناخته میشود.
شناسایی فرآیندی است که در هنگامی که دانشی بیرونی در خدمات خلق دانش سازمانی قرار میگیرد و تجزیه و تحلیل موارد مرتبط با آن مطرح میگردد.
فراگیری اشاره به مواردی دارد که سازمان باید آنها را از بیرون مجموعه و تامین کنندگان بدست آورد.
توسعه اشاره به مواردی دارد که تکمیل کننده دانش به شمار میآید.در این حالت برخلق مهارتهای جدید و محصولات وهمچنین ایدههای جدید توجه میشود. توسعه شامل تمامی مواردی است که در ارتباط با تواناییهای هدفدار در یک سازمان درگیر هستند.
توزیع فرایند به اشتراک گذاشتن و پخش اطلاعات موجود در یک سازمان است.
سودمندی شامل فعالیتهایی است که این اطمینان را میدهد که دانش موجود در سازمان در حال حاضر دارای کاربرد در فعالیتهای سازمان است.
حفظ دانش فرآیندی است که در آن اطلاعاتی که توسط مدیریت مطلوب شناخته میشوند بصورت منسجم نگهداری میشوند.
دو فرایند دیگر نیز در چرخه بیرونی وجود دارد: اهداف دانش و نتایج دانش که مسیر چرخه مدیریت دانش را تعیین میسازد.
اهداف دانش مشخص کننده تواناییهایی است که سطح کاری سازمان بر اساس آن تعیین میشود.
نتایج دانش کامل کننده چرخه است و فراهم کننده دادههای ابتدایی برای کنترل استراتژیک مدیریت دانش در سازمان محسوب میگردد.
این دو فرایند بیانکننده اختلاف موجود میان مدل های Probst و Heisig است. مدل Heisig دارای تشابهاتی با مولفههای مطرح در چرخه داخلی Probst است. با وجود این مدل Heisig از چهار فرایند که خلاق نامیده میشوند تشکیل شده است :
پژوهش های کارشناسی ارشد درباره : بررسی تأثیر فرهنگ سازمانی بر مدیریت دانش گمرک فرودگاه بین المللی ...